چکیده:
غزلیات شمس را میتوان تجربهی عارفانهعاشقانهی مولانا از جهان (درون و برون) دانست و از آنجایی که غزلیات، بازتاب احوال و تفکرات وی است، در این پژوهش غزلیات شمس با عنوان «خودنگارهی مولانا» معرفی و تحلیل میشود. برآنیم که با رویکرد روانشناسانه، حس هویت را در خودنگارهی وی (تا آنجایی که مقدور است) ارزیابی و معرفی کنیم. برای این هدف در قدم اول، الگوی شناختی با عنوان تعابیر شخصی بر پایهی تحلیل: خودپنداره، خود واقعی، خود آرمانی، خود ممکن، طرحواره، جامعهبیانگری و خودبیانگری، منطبق بر اصول روانشناسی تنظیم و تعریف میگردد و براساس آن، ابیات تحلیل و حس هویت فردی و میزان کاربرد آن در ذهن و زبان شاعر و نگارش اثری چون غزلیات شمس ارزیابی میشود. درنهایت با تحلیل دادهها به روش علمی نشان دادیم که مؤلفههای حس هویت در غزلیات شمس بهصورت سازگار، مثبت، رشدگرا و با روش منحصربهفرد تجربه شده است یا وجود دارد.
Shams’s lyrics can be called Mowlana’s mystical, romantic experience of the world (inward and outward), which is reflected from Rumi’s attitudes and thoughts and influenced by his self-concept. Accordingly, in this study, we define the lyrics as Rumi’s self-portrait. We are going to present a sense of identity in this self-portrait as far as possible by analyzing lyrics with a psychological approach. In order to analyze the content of lyrics, the first step is to set up and define a cognitive model as personal interpretations based on a number of methods as: self-concept, real self, self-ideal, possible self, schema, self-expression, and social-expression, in accordance with the principles of psychology and based on that, by analyzing the lyrics, the sense of identity and level of its usage in poet’s mind and tongue and writing of his relic like Rumi’s lyrics get evaluated. Finally, by analyzing the data using the scientific method, we have shown that the self-identity components in Rumi’s lyrics are changed, and through the path of spiritual journey, they are positively, valuable, and has been adopted in a unique way with positive and growth-oriented self-expressions.
خلاصه ماشینی:
براي اين هدف در قدم اول ، الگوي شناختي با عنوان تعابير شخصي بر پايه ي تحليل خودپنداره ، خود واقعي، خود آرماني، خود ممکن ، طرح واره ، جامعه بيانگري و خودبيانگري، منطبق بر اصول روان شناسي تنظيم و تعريف مي گردد و براساس آن ، ابيات تحليل و حس هويت فردي و ميزان کاربرد آن در ذهن و زبان شاعر و نگارش اثري چون غزليات شمس ارزيابي ميشود.
در مفاهيم شناختي غزليات ، به طورکلي نوعي «حقيقت بيني خلاف عادت »١وجود دارد که بيانگر روش سالم ، اصيل و منحصربه فرد مولانا در حس هويت است ، به نحوي که مرزهاي زمان و مکان درنورديده ميشود و گستره ي ارتباط و شناخت هستي، وراي نژاد و مليت و فرهنگ تعريف ميشود و تحقق «خود»، اتحاد با هستي (و خود) را به وجود ميآورد.
فرايند تحقق خود در غزليات بيشتر در دو بعد معنوي «بودن » و «شدن » نمايان است و مي توان آن را به عنوان يکي از مؤلفه هاي شناختي حس هويت کدگزاري کرد: من مرغ لاهوتي بدم ديدي که ناسوتي شدم دامــش نديدم ناگهان در وي گرفتار آمدم (مولوي ، ١٣٦٣،ج ٣: ١٧٩) در چنين غزل هايي که سير تحولات روحي مولانا را به واسطه ي شناخت خود آرماني نشان مي دهد، مي توان ويژگي هاي خودپنداره را به دو صورت تعريف کرد؛ در نيمه ي اول قبل از ولادت مجدد (ملاقات با شمس ) مردگي ، سردي ، زيرکي ، شيخوخيت است که مي تواند نشان دهنده ي درک و پذيرش ابعاد منفي خودپنداره باشد و در نيمه ي دوم (آشنايي با شمس )، دولت پاينده و زنده شدن و...