چکیده:
مضامین نوگرایی عصر مشروطه، در آثار اکثر شاعران و نویسندگان این دوره فراوان است، طوری که بعضی از آنها همچون وطن، قانون و آزادی در ادبیات، در مرتبۀ نخست، فریاد دفاع از حقوق ملت را سر میدهد، اما گرفتاری در ایسمهای (ism) روشنفکرانه همچون ناسیونالیسم، نیهیلیسم و شووینیسم یادآور تجدد به معنی خاصتری است. تعمق در برخی آثار نشان میدهد که افراط در افکار نوگرایانه، سبب نوعی تناقض در دیدگاههای متجددانه شدهاست. هرچند مسائل سیاسی- اجتماعی و انتقاد از آنها محور اصلی درونمایههای آثار این دوره است؛ لزوماً همۀ منتقدین از یک زاویۀ مشخص به مسائل نگاه نمیکنند. در این عصرگرایش به نمایش و نمایشنامهنویسی رواج یافت و به لحاظ مردمی بودن، جایگاه عرضۀ تمایلات و نقدهای سیاسی - اجتماعی شد. شعرای برجستهای نظیر میرزادۀ عشقی، ایرج میرزا و عارف قزوینی به خلق آثار نمایشی با رویکرد متجددانه و نگاه انتقادی به اوضاع سنتی ایران پرداختند. هریک از این ادبا با اندیشه و ایدئولوژی خود و با هدف اصلاح اوضاع سیاسی و اجتماعی به مبارزۀ قلمی روی آوردند.
The modernism contents of the modernity concepts such as "home country, the law and the liberty are galore in literature” can be seen in most opuses. Though these concepts cry out for the human rights in the first place, getting involved in intellectual (isms) such as Nationalism, Nihilism and Chauvinism reminds us of a more special meaning of modernity. Studying some of the literary works, indulgence in modernist thoughts, has caused some kind of contradiction in modernist viewpoints. Though the political and social conditions of that era and the criticism against them are the main points of modern opuses. But not all the critics have the same view on the problems. Tendency to plays and writing them was increased in this era and theatres became places for social-political criticism. poets like Eshqi, Iraj Mirza and Aref Qazvini wrote dramatic literary works with a critical viewpoint. Each one of these poets started to fight through their writings with their own ideology and for the purpose of political-social betterment.s
خلاصه ماشینی:
ir پوهشنامٔەنقدادبي وبل غت، سال ٨، شمارٔە ٢، پاييز و زمستان ١٣٩٨ /١٦١ عشقي، ايرج ميرزا و عارف قزويني مفهوم «تجدد» در قالـب مظـاهر بيـداري مـردم نمـود مي يابد، اما اين نمودهاي نوگرايي در جزئيات با هم تفاوت هاي بنيادين دارند و گـاهي در بعضي از جزئيات ، طرز تلقي آنان از نوگرايي منحصربه فرد است .
پيشينۀ پژوهش پژوهش هاي متعددي در حوزٔە ادبيات مشروطه و عصر بيداري انجام شـده اسـت ؛ مثـل : از صبا تا نيما اثر آرين پور (١٣٥٠)، ادوار شعر فارسي؛ از مشروطيت تا سقوط سـلطنت نوشـتۀ شفيعي کدکني (١٣٥٩)، يا مرگ يا تجدد اثر آجوداني (١٣٨٢) و مقالاتي همچون «نگـاهي گذرا بـه ادبيـات در دورٔە مشـروطه » از درويـش (١٣٨٧)، «پيونـد سياسـت بـا شـعر عصـر مشروطه » از عبدالله (١٣٩١)، «تحليل مفهوم وطن در شـعر و انديشـۀ ميـرزاده عشـقي» از شمعي و بيطرفان (١٣٩٣)، «ادبيات در عصر مشروطيت و بزرگ ترين گويندگان اين عهد» از وحيدزادٔە دستگردي (١٣٤١) و...
در اين پـژوهش ، بـا بررسـي اوضاع سياسي ـ اجتماعي ايران در روزگار مورد بحث و شـناخت هنـر شـعري و نمايشـي شاعران اين دوره ، تمايلات سياسي، اجتماعي در مبـارزات قلمـي و تـراوش هـاي فکـري ميرزاده عشقي، ايرج ميرزا و عارف قزويني در آثار نمايشي بررسي و مقايسه ميشود.
در اين دوره ، يکي از طرق بيان مسـائل مهـم ١٦٦/ بررسي تطبيقي درون مايه هاي آثار نمايشي عشقي، ايرج و عارف جامعه ، ورود به دنياي نمايش بود و استقبال مردم از آن ها، به ويژه عشقي را کـه شخصـي باهوش بود، به اين سمت سوق ميداد.