چکیده:
حقیقت وجود، اصل و صرف و محض وجود است که آمیخته به حدی یا نهایتی یا عدمی یا نقصی یا عمومی یا خصوصی یا صفتی غیر از وجود نیست؛ پس مطلق غیرمتناهی، بلکه فوق ما لایتناهی بما لایتناهی است و این عدم تناهی ـ که سلب تحصیلی است، نه ایجاب عدولی - اطلاقی است که در مقابل آن، تقییدی نیست و از هر نوع تعین اسمی و وصفی و هر تقیید مفهومی و از معرفت و ادراک و از معنا و مفهوم و وضع و لفظ، «تعالی» دارد. صدرالمتالهین، ذات حق تعالی را حقیقت وجود میداند. با این وصف، بعض تعابیر ایشان با دیدگاه حکیمان و بعض آنها با دیدگاه عارفان سازگار است و ازاینرو، شارحان به چالش افتادهاند و فهم مقصود اصلی دشوار شده و در نتیجه نظرات متقابلی به بار آمده است. در این نوشتار، دیدگاه صدرالمتالهین در تعالی حقیقت وجود آشکارسازی شده است.
خلاصه ماشینی:
com دريافت: 7/05/1399 - پذيرش: 10/07/ 1399 چکيده حقيقت وجود، اصل و صرف و محض وجود است که آميخته به حدي يا نهايتي يا عدمي يا نقصي يا عمومي يا خصوصي يا صفتي غير از وجود نيست؛ پس مطلق غيرمتناهي، بلکه فوق ما لايتناهي بما لايتناهي است و اين عدم تناهي ـ که سلب تحصيلي است، نه ايجاب عدولي - اطلاقي است که در مقابل آن، تقييدي نيست و از هر نوع تعين اسمي و وصفي و هر تقييد مفهومي و از معرفت و ادراک و از معنا و مفهوم و وضع و لفظ، «تعالي» دارد.
به نظر حکيم سبزواري، اين سخن صدرالمتألهين که اطلاق طبيعت وجود که از هر گونه تقييدي عاري است، اگر چه به تنزيه از ماهيات باشد که موجب نوعي شرط است، اشاره به امکان جمع ميان دو مسلک عارفان و فيلسوفان است، به اينکه مراد، سلبِ سلب، يعني سلب حدود و نقايص امکاني است، نه سلب شيء از آن جهت که حقيقتي وجودي است؛ چنانکه در طريقۀ قائل به تباين وجودات چنين است (ملاهادي سبزواري،1981م، ج2، ص309).
به نظر ايشان، واجبالوجود، مطلق وجود کلي نيست؛ چنانکه فرقهاي از متصوفه چنين توهم کردهاند؛ زيرا هر کلياي در تخصص به افراد و حصص خود، نياز به مخصصي خارجي دارد؛ چون اگر ذاتش اقتضاي تخصيص به يکي از آنها را داشته باشد، هر فرد يا حصهاي از آن کلي، آن واحد معين است و حال مطلق وجود چنين نيست و هر چيزي که در تعين خود نياز به امري ديگر داشته باشد، وجودش متعلق به آن ديگري است و هر چيزي که چنين باشد، معلول ممکن است؛ پس واجبالوجود، صرف وجود به شرط تجرد از زوايد است، نه آنکه لا بشرط ايجاب چيزي براي او باشد و تفاوت بسياري ميان اين دو معنا هست؛ چنانکه در علم منطق تبيين شده است (همان، ص25).