چکیده:
زبان و ادبیات فارسی، در نتیجة فکر موشکاف و باریک بین و طبع بذله گو و نکته سنج ایرانی، از لحاظ مثلها از غنیترین زبانهای دنیا است. مثلها جملههای کوتاهی هستند که از تجربه دراز و اندرزگونه و حکمت آمیز پدید آمدهاند. مانند: «عاقلان را یک اشارت بس بود (مولانا).کنایهها از مثلهای طنزآمیز میتراوند. در ادبیات فارسی اگر کسی نتواند به هر دلیلی منظور خود را صریح بیان کند، از کنایه استفاده میکند. کنایه در لغت به معنای «پوشیده سخن گفتن» و در واقع، سخنی است که بر معنی غیر موضوع خود دلالت کند. مثلا : برای همه راحت نیست که از فقر و نداری به طور مستقیم سخن بگویند؛ اما به صورت کنایی از «آه در بساط نداشتن» حرف میزنند: شهریار میگوید:شب است و چشم به راه سحرم که تا سپیده دم امشب ستاره میشمرمچشم به انتظار بودن، کنایهای است از انتظار کشیدن.بسیاری از اصطلاحات و ترکیبات قرآنی در زبان و ادبیات فارسی زنده و جاری هستند. مانند: «لن ترانی گفتن» کنایه از یاوه گویی است، اسطورهها بیان کننده آیینها و باورهایی هستند که جنبه تقدس و مینوی دارند. مانند: «پر سیمرغ بر آتش نهادن» کنایه از بیقرار کردن دارد؛ میر نوروزی کنایهای است تاریخی برای پادشاهی کوتاه مدت.باورهای عامیانه ایران تاثیر نیرومندی بر رفتار مردم دارد که کنایه از کار بیهوده و محال کردن است. زبان سمنانی و گویشهای وابسته بدان در فرایند گذشت روزگاران بر غنای فولکلور (ادبیات عامه) مردم این نقش مهمی داشته است. مانند «نون ژو تله کچی» به معنی نان در شکمش افتاده که کنایه از تازه به دوران رسیدن است.
خلاصه ماشینی:
مانند: «پَر سیمرغ بر آتش نهادن» کنایه از بیقرار کردن دارد؛ میر نوروزی کنایهای است تاریخی برای پادشاهی کوتاه مدت.
بسیاری از اصطلاحات و تعبیرات و ترکیبات قرآنی در زبان و ادبیات فارسی، زنده و جاری است، نظیر: «نور عَلی نور» (سوره نور/ 25)، «شَقّ القَمَر» (سوره قمر/1)، بوی الرحمن کسی بلند شدن که کنایه از مرگ کسی دارد و...
داشتم دلقی و صد عیب نهان میپوشید خرقه رهن می و مطرب شد و زُنّار بماند (حافظ) ترکیبها و عبارتهایی که با این واژه «زُنّار» ساخته شدهاند در ادبیات فارسی، نوعی معنای کنایی دارد: - زنار انداختن: مجرد شدن، از خود بیرون آمدن (دهخدا، 1373) زاهد و راهب سوی من تاختند خرقه و زنار در انداختند (طالب آملی) - زنار داشتن: کافر بودن؛ زلف دلدار چو زنار همی فرماید برو ای شیخ که شد بر تن ما خرقه حرام (خاقانی) - زنار بریدن = زنار گشودن: یعنی ایمان آوردن و نشانه بیدینی را از خود دور کردن تسبیح بت تو شد ظهوری زنار بریدنی ضرور است (ظهوری) - زنار گشادن: زنار گسلاندن، زنار بریدن، توجه کردن و ایمان آوردن.
سخن چند گفتم به چیزی نیست ز گفتار باد است ما را به دست (فردوسی) دردا و دریغا که در این خورد و نشست خاکیست مرا در کف و بادیست در دست (غزالی) بادت به دست باشد، اگر دل نهی به هیچ در عرصهای که تخت سلیمان رود به باد نظیر: آب در غربال کردن: کنایه از کار محال، سَبک خِردی و نادانی قرار در کف آزادگان نگیرد مال نه صبر در دل عاشق، نه آب در غربال (سعدی) 3.