چکیده:
در بررسی تحولات آسیای مرکزی و نقش این منطقه در اقتصاد بینالملل، آسیای مرکزی به عنوان یک خرده سیستم در نظام بینالملل در نظر گرفته میشود چرا که مجاورت کلی بین بازیگران، و بخشهای گوناگون آن وجود دارد و نیز بروز هرگونه تغییری در آسیای مرکزی میتواند دیگر بخشهای منطقه و اقتصاد این کشورها را تحت تأثیر قرار دهد. در این راستا میتوان نقش آسیای مرکزی را در اقتصاد بینالملل و نفوذ قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای را در روند توسعه اقتصاد این کشورها مورد بررسی قرار داد. در همین راستا باید قدرتها را به دو دسته منطقهای و فرامنطقهای تقسیم نمود که میتوان از ایران، روسیه و ترکیه به عنوان قدرتهای منطقهای که پیوندهای تاریخی بسیار با کشورهای این منطقه دارند اشاره نمود و در سطح فرامنطقهای نیز از کشورهایی نظیر آمریکا، اتحادیه اروپا و سازمانهای بینالمللی نام برد. در حقیقت توجه به آسیای مرکزی به دلیل منزلت سیاسی و اقتصادی آن نیست بلکه موقعیت ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی این منطقه در معادلات جهانی است که قدرتهای جهانی را به تعمّق در مورد این منطقه واداشته است.
To stady the changes C.A and the role of this region ininternational economy, C.A. is regardad as subsystem in international system, due to overall contiguity among players and other it,s different part of C.A. in international economy and influence of regional and postregional development of this countries. So the power should be divide to two type: regional and post-regional power in economical development of this countries. So the powers shoud be divide to two type: ragional and post-gional power: iran, Russia and Turky as regional power have historical ties with this region, and U.S.,E.U. and international organization are postvegional power. in fact attention to C.A. is not because of it,s geopolitical and geopolitical status in global equation that lead to deep think of super powers about the region.
خلاصه ماشینی:
کشورهاي آسياي مرکزي پس از استقلال در پي توسعه انواع جديدي از روابط در سطح منطقه برآمدند و از سوي ديگر منابع سرشار معدني در اين کشورها سبب گرديده که قدرت هاي بزرگ جهان توجه ويژه اي به اين منطقه داشته باشند البته ذکر اين نکته نيز ضروري است که اين کشورها که تا قبل از تشکيل اتحاد جماهير شوروي اساسا بخشي از جهان اسلام و ايران باستان بوده اند.
پکن با توجه به خلاء قدرت پيش آمدٔە ناشي از فروپاشي شوروي و به دليل برخورداري از منافع گسترده اقتصادي، ملاحظات و دغدغه هاي امنيتي و سياسي در حوزه مسائل قومي، مذهبي و نظامي، به ويژه حضور آمريکا در منطقه و گسترش ناتو به شرق ، توجه ويژه اي به منطقه آسياي مرکزي؛ چه به صورت دوجانبه و چه چندجانبه در قالب سازمان همکاري شانگهاي نشان داده است که اين امر، نه تنها زمينه را براي حضور ايران در منطقه سخت تر مي کند بلکه دشواريهايي را هم دربرابر سياست خارجي ايران ايجاد مينمايد(علويان و کوزه گرکالجي، ١٣٨٨: ٧٥ ) منافع چين در آسياي مرکزي را ميتوان در موارد ذيل عنوان نمود: ١- مهار نيروهاي جدايي خواه ترکستان شرقي: از سال ١٩٩٠ در برابر افزايش تروريسم بين المللي، فعاليت ترکستان شرقي افزايش يافت که احتمالا به گروه تروريستي، تجزبه طلب و افراطي بزرگ و تهديدکننده وحدت دولت و ثبات اجتماعي چين در شمال و غرب اين کشور تبديل شده است .