چکیده:
انتخاب مدل مناسب بهمنظور برآورد کشش تقاضای حاملهای انرژی یکی از چالشهای اساسی پیشروی پژوهشگران این حوزه است. این مطالعه درصدد بررسی دو رویکرد متداول «تک معادلهای» و «سیستمی» در مدلسازی تقاضای انرژی میباشد. رویکردهای تک معادلهای علیرغم سادگی در برآورد پارامترها، با مشکلاتی نظیر درونزایی و بیثباتی در پارامترها مواجه هستند؛ علاوهبراین از مبانی نظری قدرتمندی برخوردار نبوده و به همین دلیل امکان برآورد کششهای خودی و متقاطع در آنها وجود ندارد. در عوض، ساختار معادلات تقاضا در رویکرد سیستمی بر پایه مبانی اقتصاد خرد بوده و همین امر موجب میشود که کششهای خودی و متقاطع به سهولت از این مدلها استخراج شده و تعاملات بین حاملهای انرژی نیز لحاظ شود. درمقابل ضعف این رویکرد وابستگی بیش از حد به انواع فرمهای تبعی انعطافپذیر است، بهطوریکه انتخاب فرم تبعی میتواند تاثیر بسیار مهمی را در برآوردهای کششهای تقاضای انرژی داشته باشد. در این مطالعه با بررسی مزایا و کاستیهای دو فرم تبعی ترانسلوگ و لاجیت خطی که اغلب در مدلسازی جانشینی بین حاملها مورد استفاده قرار میگیرند، نشان داده شد که احتمال ایجاد تخمینهای موافق با محدودیتهای تئوری تقاضا در مدل لاجیت خطی بیشتر از سایر فرمهای تبعی است.
Energy demand modeling is one of the main challenging
issues for energy experts. This study attempts to identify the gaps and
differences in the energy demand modeling literature. More specifically
it concentrates on the properties of two approaches: "single equation"
and "demand system", which are commonly used in this area. Our review
indicates that the single-equation approach, despite its simplicity for
estimating parameters, suffers from severe problems, such as
endogeneity and instability in parameters. However, the serious
problem with this approach is that its specification has not been
supported by the rigorous microeconomic theory. On the other hand, the
energy demand system model is explicitly derived from the microeconomic
theory that makes it possible to derive own- and cross-price elasticities
of energy fuels and consider inter-fuel substitution. However, the major
problem of this approach is that the demand elasticity estimates are more
sensitive to selecting functional specifications. We investigate and
compare the properties of the two common functional forms in energy
demand systems namely, translog and linear logit model. Our results
indicate that the linear logit model, under theoretical regularity conditions,
can provide more convenient estimates of demand elasticities compared
to the translog functional form.
خلاصه ماشینی:
شایان اشاره است که پژوهشهای بسیاری در ادبیات از هر دو رویکرد مدلسازی تقاضای انرژی یعنی رویکرد تکمعادلهای (Altinay & Yalta, 2016; Dagher, 2012; Liddle & Huntington ,2020)، و رویکرد سیستمی (Ma & Stern, 2016; He & Lin, 2019; Liu et al.
انواع تصریح تابع تقاضا: تصریح تقریبی مبتنی بر پایه نظری اندک در مقابل تصریح با کمک مباحث پایهای اقتصاد خرد؛ در نظرگرفتن تاثیر همزمان قیمت و مصرف تمامی حاملها بر یکدیگر؛ لحاظ قیود نظری مانند قید برابر واحد بودن مجموع سهمهای مخارج حاملها؛ مشکل درونزایی 1 در توابع تقاض > محاسبه انواع کششهای جانش > روشهای تکمعادلهای تقاضا بهنسب 2 c"/>c"/> است 3 k"/>k"/>(1979ب)، اشاره میکند که بهطور معمول از این مدلها در پژوهشهای جانشینی بین حاملها یا در پژوهشهایی که مدلسازی نظری یک حامل ممکن است پیچیده و دشوار باشد، استفاده میشود.
Bernstein & Madlener Griffin & Schulman Dargay & Gately Polemis Ghassan & Banerjee Karimu & Brännlund Inglesi-Lotz Kalman Filter میدهند که کشش قیمتی با گذشت زمان نوسان میکند.
در نتیجه، برخی از فرمهای تبعی انعطافپذیر ازجمله مدل ترانسلوگ با این منطقه «منظم محدودشده» میتوانند به علامتهای نادرست در کششهای خودقیمتی منجر شوند و در بحثهای پیشبینی یا تحلیل سیاستی عملکرد ضعیفی داشته با Arnberg & Bjørner Well-Behaved Aggregate Counter-Intuitive در سوی دیگر کانسیداین و مونت (1984)، نشان میدهند که تابع لجستیک که بهطور گسترده در اقتصادسنجی برای مدلسازی انتخاب گسسته 1 مورد استفاده قرار میگیرد، میتواند برای مدلسازی سیستم سهمهای هزینه 2 استفاده شود 3 ، زیرا سهمها نیز مانند احتمالات باید غیرمنفی و در مجموع برابر واحد باشند.