چکیده:
هرمنوتیک با هایدگر (۱۸۸۹۱۹۷۶م.)، یکی از متفکران و فیلسوفان مغرب زمین، وارد مرحله ی جدیدی در دوران تاریخی خود میشود. هایدگر علاوه بر این که در زمینه های متعدد هستی شناسی، زیبایی شناسی، هنر و... تحولات بنیادی را ایجاد نموده، در مساله هرمنوتیک نیز چرخشی بنیادی خلق نموده است. هرمنوتیک در اندیشه هایدگر غیر از هرمنوتیک گذشته است. هایدگر بر اساس مبانی اندیشه خود، چرخشی را در هرمنوتیک پدید آورد که پس از آن، تفسیر از «متن محوری» به «مولف محوری» سوق داده شد. دستاورد عظیم هایدگر این است که فلسفهورزی را بر محور هرمنوتیک قرار داد. در اندیشه ی هایدگر، «هرمنوتیک» بحث و جدل درباره مفاهیم و مقولات نیست، بلکه اساسا آشکار کردن آن چیزی است که در درون ما میگذرد. دازاین (Da-sein) بودن – آن جا، اما آن جا بودن اساسا یعنی، عملی کردن حضور و حاضر شدن؛ عملی که از طریق آن و برای آن معنا در زمان کنونی آشکار میشود. این مقاله، هرمنوتیک را در نظر هایدگر مورد بازکاوی قرار میدهد.
خلاصه ماشینی:
او هرمنوتيک را به سطح فلسفه ميآورد، براي او فلسـفه حقيقـي و هرمنوتيـک بـا پديدارشناسي يک چيز هستند؛ به ايـن جهـت او معتقـد اسـت کـه فلسـفه يـا هرمنوتيـک بايـد در جستجوي معناي هستي باشد و براي رسيدن به آن بايد تحليـل پديدارشناسـانه فهـم پديـده وجـود انساني را به کار برد و بدين وسيله است که فهم داراي محوريت براي رسيدن به تحليـل «دازايـن » ميشود(٢٦ :١٩٩٧ ,Gadamer).
هايدگر از جمله انديشـمندان متفکـر در قلمرو معناي هرمنوتيک و گذر آن از عرصه دين به هستي است ، وي معتقـد اسـت کـه ديـدگاه مـا درباره متون و مفاهيم ديني که آن ها را راز وارانه ميدانيم (و از اين رو، براي فهم و کشف آن ها بـه هر وسيله اي متوسل مي شويم )، همانند نگرش ما به هستي است .
در هرمنوتيک مدرن ، که هرمنوتيک عام و کلي نيز ناميده شده است ، تأويل معنـي گـرايش بـه جهان شمول شدن دارد، مارتين هايدگر و شاگردش گئورگ گادامر که در تبيين اين نوع هرمنوتيک کوشيده اند به نوعي هرمنوتيک «ابژه » را بنيان گذاري کرده اند، فعاليت هاي ابژه ، پديده يا انسـاني کـه خارج از ذهنيت وجود دارد ميتواند مورد تاويل و تفسير قرار بگيرد، به اين هرمنوتيـک ، هرمنوتيـک پديدار شناسانه نيز گفته شده است (حريري، ١٣٧٥: ٤٥).
٤. دور هرمنوتيکي دوري و حلقوي بودن فهم از ابتکارات هايدگر نيست ؛ چراکه در آثار شلاير مـاخر و ديلتـاي نيـز سابقه داشته ، اما به تعبير گادامر، هايدگر نقطه عطفي در تاريخ به کارگيري اين واژه است ؛ زيـرا بـه حلقه هرمنوتيک پايه هستيشناسي ميبخشد.