خلاصه ماشینی:
وي بـر ايـن بـاور اسـت کـه سـلطنت مطلقـه ، ايدئولوژي شيعي و ملي گرايي متعصب به اجراي تصميم هايي چون جنگ هاي نابرابر با قـدرت هاي بزرگ ، اعطاي امتياز، دريافت وام ، برقراري روابط اقتصادي و توافقنامـه هـا و قراردادهـاي گوناگون منجر شد که فراتر از توانايي کشور بود؛بنابراين تعيين هدف هاي بلندپروازانه باعـث ايجاد پيچيدگي هايي شد که سياست خارجي ايران را از سنت گرايي دور نساخت و منجـر بـه تداوم سنت گرايي در تاريخ سياست خارجي ايران شد.
ايـن گزاره با نگاه واقع گرايان که وضعيت داخلي را در بررسي سياست خـارجي در نظـر نمـي گيرنـد، همخواني ندارد و از اين جهت نيز نگرشي نو در واکاوي سياست خارجي ايران است ؛بـه همـين دليل ،رمضاني از مدل تعامل سه جانبۀپويا استفاده مي کند تا پيوند اوضاع داخلي بر هـدف هـا و تصميم گيري هاي سياست مداران ايراني را نشان دهد.
در اين دوره با وجود اينکه تشيع همچنان مذهب رسمي کشـور بود؛اما حکومت از سلطنتي شيعي به سلطنت مطلقـ ۀسـکولار تبـديل شـده بـود ؛بنـابراين اطاعت مردم از شاه به دليل جايگاه ديني او نبود؛بلکه شاه مي ترساند و همين تـرس موجـب احترام و اطاعت مردم به او مي شد؛درنتيجه اين رويداد بر سياست خارجي کشور نيـز مـؤثر واقع و باعث شد تا شاه عباس بيش از جنگ هاي عقيدتي به فکـر بـازپس گـرفتن قلمروهـاي ازدست رفتۀايران باشد؛بنابراين چيزي شبيه به اصل حاکميت ارضي ، خصومت مذهبي بـين دو کشور را به حاشيه برد.
رمضاني بر اين باور است که با وجود اين گشايش هاي مثبت ، مشروطه و سياسـت مـداران جديدي که در نتيجۀآن روي کار آمدند، سويه هايي منفي نيز در سياست خارجي ايـران بـه جا گذاشتند؛چرا که مشروطه خواهان نيز هدف هايي را در پـيش گرفتنـد کـه بـيش از تـوان کشور بود.