چکیده:
ادبیات تطبیقی از حوزههای میان رشتهای است که به ارتباط و زمینههای مشترک میپردازد. دو مکتب معروف ادب تطبیقی یعنی مکتب فرانسوی و آمریکایی، هر یک از نظرگاهی به متن مینگرند؛ اگر مکتب فرانسوی به زمینههای تأثیر و تأثر دو نویسنده یا دو متن بر یکدیگر میپردازد و ارتباطهای فرهنگی دو متن را مورد بررسی قرار میدهد، مکتب آمریکایی به بررسی مسایل زیباییشناختی و مشابهتهای معطوف به آن نظر دارد. این مقاله با مد نظر قراردان مکتب آمریکایی ضمن بررسی ارتباط بینامتنی (در فرم و محتوا) و بیان شباهتها و مباحث زیباشناسی آثار دو شاعر معاصر ادب فارسی و عربی، احمد شاملو و نزار قبانی به مقولۀ «جسمانیت معشوق» میپردازد و بر این نظر است که با توجه به زمینۀ مشترک تعهد اجتماعی و سیاسی دو شاعر، معشوق نیز دارای جایگاه خاصی است. هر یک از دو شاعر از معشوق خود (آیدا در شعر شاملو و بلقیس در شعر نزار قبانی) ابدیتی میسازد که بسیار با جلوۀ معشوق در شعر سنتی متفاوت است.
خلاصه ماشینی:
این مقاله با مد نظر قراردان مکتب آمریکایی ضمن بررسی ارتباط بینامتنی (در فرم و محتوا) و بیان شباهتها و مباحث زیباشناسی آثار دو شاعر معاصر ادب فارسی و عربی، احمد شاملو و نزار قبانی به مقولۀ «جسمانیت معشوق» میپردازد و بر این نظر است که با توجه به زمینۀ مشترک تعهد اجتماعی و سیاسی دو شاعر، معشوق نیز دارای جایگاه خاصی است.
گستردگی زمینههای مشترک فرهنگی نیز در نهایت باعث تنوع در این نوع ادبیات شده است وقتی که محققی بنای تحقیق خود را بر مقارنه و تطبیق بین دو اثر میپردازد، دقیقاً به چه چیزی نظر دارد؟ آیا هدفش یافتن زمینههای مشترک قومی و فرهنگی است؟ آیا میخواهد زمینههای تأثیر پذیری دو فرهنگ یا دو اثر را در دو بازه زمانی مشخص کند؟ یا این که میخواهد در ورای مرزهای زبانی و جغرافیایی از ارتباط میان اقوام به طور اعم و هنرمندان و نویسندگان به طور اخص سخن بگوید؟ «ادبیات تطبیقی یعنی بررسی وجوه اشتراک و افتراق، منبع الهام یا تاثیر و تاثر بین متون ادبی که به بیش از یک زبان نوشته شده باشند یا مطالعه و بررسی روابط ادبی بین دو یا چند جامعه که به زبانهای مختلف صحبت میکنند» (سالمن پراور،1393 :11).
»(فتوحی،1389 :27-28) با توجه به اشعار شاملو نزار قبانی، میتوان به قطع و یقین گفت توصیف و تصویری که این دو شاعر از معشوق دارند، نوعی کمال یافتگی در تعبیرات رمانتیک گونه از معشوقی است که هر روز چون رازی خود را بر شاعر آشکار میکند و شاعر معشوق را نه چون مدل عکاسی بلکه چون موجی در تموج و گوناگونی میبیند.