چکیده:
معشوق غزل فارسی باچهره مبهم و مهآلود، یکی از موضوعاتی است که به سختی میتوان نظری جامع وشامل را در باره آن بیان کرد. در این نوشتار از زاویه روانکاوی فروید به تحلیل و بررسی این مخاطب یا معشوق پرداخته میشود تا همزمان با آوردن نمونههای شعری و بیان سنتهای غزل فارسی مطرح شود که مخاطب اصلی وبنیادی در غزل عاشقانه فارسی در واقع مادر یا شخصیتی با ویژگیهای مادر گونه است. مادری که از دیدگاه کودک تثبیت شده در دوره دهانی رشد (یکی از مراحل رشد روانی - جنسی روانکاوی فروید) به او در غزلهای فارسی پرداخته میشود. روش پژوهش در این مقاله، توصیفی – تحلیلی است که به صورت کتابخانهای انجام شده است.
خلاصه ماشینی:
در این نوشتار سعی برآنست که به معشوق و مخاطب غزل فارسی از منظر روانکاوی فروید (با تکیه بر مراحل رشد روانی – جنسی دوره کودکی) براساس روش تحلیلی – توصیفی برونو بتلهایم در تحلیل روانکاوانه متون ادبی نگریسته شود تا با نشان دادن مخاطبی دیگر در غزل فارسی، غنی بودن و قدرت این نوع از شعر فارسی ، در بیان درونیات انسانی نمایانده شود.
این ترس در غزلها به صورت هجران و ترس از هجران بیان میشود: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} کودک در ابتدای فطام و از شیر گرفته شدن، در نتیجهی اضطراب به وجود آمده ناشی از جدایی، برای جلب توجه و رسیدن به بهشت و امنیت خاطر گذشته به گریه توسل میجوید تا دوباره مادر را به خود جذب کند.
این حالت در غزل به صورت بیخوابیهای طولانی عاشق آشکار میشود: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} در مرحله دهانی رشد هنگامی که کودک از اصرارهای خود نسبت به مادر بی بهره میماند و جوابی نمیگیرد، در نتیجهی جدایی، همزمان با رشد جسمی، به جسم خود روی میآورد.
در نهایت همین تصور دربارهی رابطه گرم مادر با پدر سبب میشود که کودک مادر را نسبت به خود خیانت کار به شمار آورد این بینش در غزل به صورت بیوفایی معشوق مشهود است: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} در دوره ادیپی، کودک پدر را علت اصلی جدایی از مادر و اولین دشمن خود میداند و «هر وقتی که پدر نباشد از فرصت استفاده میکند و خودش را در آغوش مادر میاندازد.