چکیده:
تقریبا در غالب آثار موسیقی ردیفی "دستگاهی" ایران، از ازمنة قدیم- از زمانی که بر روی صفحات گرامافون ضبط میشده- تاکنون، ردّ و نشانی از غزلهای سعدی به چشم میخورد. این نشان، گاه چنان برجسته است که نوعی تعمد و اصرار در استفاده از غزلهای شیخ برای روایت موسیقایی احوال و درونیات- از سوی خواننده [و نوازنده]- و وفاق آن با مطلوبات روحی شنونده را به ذهن متبادر مینماید. پرسش، این است که چرا تا این اندازه غزل سعدی با موسیقی ایرانی عجین شده است؟ یا آن چه ویژگی سخن سعدی است که جواهر منضود او را، در روایت ردیف موسیقی، با چنین اقبالی مواجه کرده و میکند؛ آنچنانکه گویی سعدی، خود، غزلها را جز به این هدف نسروده، یا با ردیف کنونی موسیقی آشنا بوده است؟ به بیانی بهتر، آن چه لطیفة نهانی در حدیث سعدی است که، بدون هیچ ادعایی در موسیقیدانی- خلاف شعرایی مانند منوچهری، رودکی، فرخی و ... که به صراحت، به نوازندگی و خوانندگی خود اشاره میکنند- شعر وی را بیشتر از متقدمان مدعی، با ردیف موسیقی سازگاری داده است؟ نوشتار حاضر، با تکیه بر روش تحلیل محتوا، تلاشی برای پاسخ به این چراهاست.
خلاصه ماشینی:
گفتني است؛ در گير و داري كه پس از شاعران بزرگِ قرن چهارم و آغاز قرن پنجم- به ويژه، نامداراني مانند رودكي، دقيقي، منوچهري و فرخي كه شعرشان به حلية فصاحت و معاني آراسته است- به تدريج، تعقيد و ابهام از طرفي و تكرار معاني، از طرف ديگر، و بدتر از همه، گرايش به آوردنِ الفاظ مُغلَق و دشوار و گاه دور از ذوق سليم، شعر فارسي را در تارهاي خود فروپيچيد و از لطف و زيبايي و دلانگيزي خاصي كه داشت دور كرد، شاعري توانا و عبقَري كه حائز همة شرايط باشد لازم ميبود تا اين همه قيدهاي ملالانگيز را در هم نوردد و شعر پارسي را به همان درجه از كمال و زيبايي و جلا و روشنايي، كه فردوسي رسانيده بود، برساند؛ چنين شاعري، کسی جز "افصح المتكلمين، سعدي شيرازي" نبود، كه هم تحصيلات متمادي و هم جهانگرديها و تجربتاندوزيها و هم ذوق خداداد بينظيرش، وي را در آرايش و پيرايش نظم و نثر پارسي، كامياب ساخته بود و او، در همان حال، به شيوة استادان درجة اول زبان پارسي- در قرن چهارم و پنجم-؛ يعني سادگي و صراحت زبان در بيان معاني بلند لطيف نيز بازگشت و آن روش را دوباره بر كرسي نشاند.