چکیده:
چکیده گفتار پیشرو، بحثی است پیرامون عقل و ایمان در مثنوی؛ این پژوهش بر آن است که حقیقت عقل و ایمان را از نظر مولوی بکاود و پرده از چند و چون ارتباط آن دو کنار زند و بررسی نماید که ارتباط عقل و ایمان، از دیدگاه شاعر، کلامی است یا فلسفی یا عرفانی، سپس روشن نماید که عقل و ایمان در رسیدن به وحدت عرفانی چه نقشی دارند. نکتۀ شایان توجّه این است که جایگاه عقل در سخن، اندیشه و جان مولانا، مقدّم بر ایمان است؛ او به عقل ایمانی و ایمان عقلی میاندیشد. این نوشتار، که عقل و ایمان و ارتباط آن دو را از نظر عرفانی مورد تحلیل و بررسی قرار داده است، بر این باور است که در سایر نوشتهها و تحقیقات ادبی کمتر به این زاویه از بحث پرداختهاند.
خلاصه ماشینی:
بیتردید عقل و ایمان، دو مقولهای است که در زندگی مادّی، معنوی و اخروی انسان نقش اساسی دارد؛ نکتۀ مهم این است که، مولانا، چه رابطه و نسبتی میان ایمان و عقل قایل است؟ آیا ایمان از نظر او، همان معرفت عقلی است یا فراتر از آن است؟ ایمان منظور نظر شاعر کدام است؟ عقل ایمانی و ایمان عقلی چیست وچه جایگاهی دارد؟ آیا بشر میتواند بدون ایمان و اعتقاد و عقلانیّت زندگی کند؟ اینها پرسشهایی است که باید در این نوشتار، بدانها پاسخ داد.
پس باید بدانیم، ایمانی که مولوی ما را بدان میخواند چیست؟ مفسّر مثنوی در شرح آن، چنین بیان میکند: «پدیدۀ ایمان هم از قبیل عشق حقیقی است؛ با وجود ریشۀ اساسی ایمان در درون انسان که عبارت است از حسّ اتّکا به مبدأ عالیتر در اشکال گوناگونش، از هیچ ایمانی به یک تکیه گاه، اعراض نمیتوان کرد، مگر این که تکیه گاه کلّی دیگری، ایمان انسان را برانگیزد» (جعفری،1388: 11/177).
با توجه به این نوع عقل، نمیتوان از عقل ایمانی و ایمان عقلی در نگاه مولانا سخنی به میان آورد، بلکه تعامل میان ایمان و عقل کلّی است که میتواند این دو را در جهت هدف به هم پیوند زند و دستشان را در دست حقیقت قرار دهد.
ایمان عقلی اگر انسان خردمند از روی آگاهی و عقلانیّت، ایمان آگاهانه و عارفانه و در عین حال شهودی و عاشقانه را به دست آورده باشد، به تحقیق این نوع ایمان، ایمانی استوار و پایدار است، چنین انسانی میتواند مسیر تکامل را به سوی کمال نهایی بپیماید، کمالی که از طریق خرد بدان رسیده و اعتقاد پیدا کرده است .