چکیده:
شعر غنایی که موضوع اصلی آن بیان عواطف و احساسات لطیف انسانی است همۀ غزلها و غزلوارهها و منظومههای عاشقانه اعم از عرفانی و غیر عرفانی را شامل میشود، از آنجا که بزرگترین بخش ادبیات غنایی را اشعار عرفانی تشکیل میدهد، در این مقاله بحث اصلی پیرامون شعر عاشقانه است و بدان دلیل که مهمترین نقش در شعر به طور عموم و شعر عرفانی به طور خاص بر عهدۀ قوه خیال و تخیل است و حل بسیاری از غوامض اشعار عارفانه موکول به شناخت درست خیال و میدان عمل آن است در این بحث سخن ما دربارۀ خیال و تخیل و مراتب و کارکرد آن در شعر عرفانی است و رویکرد اصلی به آراء و نظریات اهل عرفان دربارۀ ماهیت و وظیفۀ خیال و گسترۀ دامنۀ آن به عنوان عنصر اصلی آفرینش هنری بویژه شعر عرفانی است.
خلاصه ماشینی:
زیرا اوصافی که در اشعار شعرای اهل عرفان از جمال و کمال معشوق حکایت دارد به هیچ وجه با توجیهات مبتنی بر صور خیال و صناعات بدیعی و بیانی قابل درک نیست؛ از جمله بسیاری از غزلیات مولانا در دیوان شمس از صحنهها و تصویرهایی حکایت دارد که با رموز و نمادهای شناخته شدۀ در عرف ادب و هنر قابل انطباق نیست؛ حتی رمزگشاییهای سنتی مانند آنچه شیخ محمود شبستری در گلشن راز و شارح آن محمد لاهیجی آوردهاند که مثلاً منظور از زلف چنین است و خال چنان است یا آنچه در نسخههای قدیمی دیوان عراقی آمده مبنی بر اینکه مقصود از خط و خال و زلف و ابرو چیست در مجموع هیچ کمکی به حل معمای اینگونه اشعار نمیکند به عکس از لطافت و آب و رنگ آن میکاهد شیخ شبستری در پاسخ امیرحسینی هروی که از مقاصد عارفان در مورد خط و خال و چشم ابرو سؤال کرده است، هیچ توجیه مشکلگشایی ارائه نکرده جز اینکه محسوسات رموز امور غیبی و اشاره به تجلیات الهی است؛ امیر حسینی سؤال میکند: چه خواهد مرد معنی زان عبارت, , که دارد سوی چشم و لب اشارت چه جوید از رخ و زلف و خط و خال, , کسی کاندر مقامات است و احوال , , (شبستری، 97:1368) شبستری چنین پاسخ میدهد: هر آن چیزی که در عالم عیان است, , چو عکسی ز آفتاب آن جهان است جهان چون خط و خال و چشم و ابروست, , که هر چیزی به جای خویش نیکوست , , (همان) لاهیجی در شرح این ابیات گلشن راز و حل رموز آن گوید: بدان که «چشم» اشارت به شهود حق مر اعیان و استعدادات ایشان را و آن شهود است که معبر به صفت بصیری گردد و صفات از آن رو که حاجب ذات است معبر به «ابرو» میگردد و «لب» اشارت است به نفس رحمانی که افاضۀ وجود بر آن اعیان مینماید و «زلف» اشارت به تجلی جلالی است در صور مجالی جسمانی و «خط» اشارت است به ظهور آن حقیقت در مظاهر روحانی و «رخ» اشارت به حقیقت من حیث هی هی است که شامل خفا و حضور و کمون و بروز است و «خال» اشارت به نقطۀ وحدت است من حیث الخفاء که مبدأ و منتهای کثرات است (لاهیجی، 1371: 466-465).