چکیده:
شاید هیچ فیلسوفی در قرن بیستم به اندازة هیدگر سعی نکرده است در اندیشهاش ورای مفاهیم و تأملات فلسفی فرادادی برود. اندیشة هیدگر از دورة مشهور به «گشت» به بعد وارد ساحتی از تجربة فکری و قلمرو مرزی شده است که ورای تفکری صرفاً عقلانی میرود و از قواعد آن پیروی نمیکند. بسیاری از مفسران این نحوه اندیشیدن را شبیه به نحوة اندیشیدن Mystik تفسیر و در قابلیت آن در پاسخگویی به پرسشهای فلسفی تردید کردهاند. منظور ایشان از Mystik آنگونه تفکری است که زیر بار عقلانیت شانه خالی میکند و عقل بدان راه ندارد. در این نوشته اما منظور از Mystik که ما آنرا به «عرفان فلسفی» ترجمه کردهایم، جریانی فکری در مسیحیت است که با نام مایستر اکهارت گره خورده است و قلمروة وسیعی از موضوعات را دربر میگیرد که همة آنها لزوماً با فلسفه همسخنی ندارند. در بررسی نسبت اندیشة هیدگر با «عرفان فلسفی» نخست گزارشی از موضع خود او در قبال این مفهوم داده میشود. در قدم بعدی، برای اینکه معلوم شود که اندیشة هیدگر تا چه حد به «عرفان فلسفی» نزدیک است در مقایسهای وجوه افتراق و اشتراک معانی مفهوم «وارستگی» نزد اکهارت و هیدگر را نشان میدهیم.
In the twentieth century has no philosopher tried as much as Heidegger to go beyond philosophical concepts and reflections. From the period known as the "Kehre", Heidegger's thought has entered into a field of intellectual experience and a borderline realm that goes beyond purely rational thought and does not follow its rules. Many commentators have interpreted this way of thinking as similar to the way of Mystik thinking and doubt its ability to answer philosophical questions. By Mystik they mean a kind of thinking that shrugs off the burden of rationality and reason has no access to it. In this article, however, Mystik, that means "philosophical mysticism", is a school of thinking in Christianity that is tied to the name of Meister Eckhart. It covers a wide range of subjects, not all of which necessarily agree with philosophy. In examining the relation of Heidegger's thought to "philosophical mysticism", a report is first given of his own position on this concept. In the next step, in order to find out how close Heidegger's thought is to "philosophical mysticism", we show, in comparing the differences and common aspects of the meanings of both Eckhart's and Heidegger's concept of "releasement (Gelassenheit)".
خلاصه ماشینی:
در قدم بعدي، براي اين که معلوم شود که انديشۀ هيدگر تا چه حد به «عرفان فلسفي» نزديک است در مقايسه اي وجوه افتراق و اشتراک معاني مفهوم «وارستگي» نزد اکهارت و هيدگر را نشان ميدهيم .
آيا انديشۀ هيدگر او را به راه انکار هرگونه «عقلانيت » فلسفي کشانده است و چون چنين است بايد آن را عرفان خواند؟ آيا اصولا انديشۀ عرفاني به معناي تفکري ضدعقلاني است ؟ هيدگر در پاسخ به نامۀ ياسپرس در ١٩٤٩ که در آن انديشۀ هيدگر در مقالۀ «نامه در باب قول به اصالت بشر»٣ را از جنس «انديشه هاي آسيايي» خوانده بود٤، به اين نکته اشاره ميکند که او خود به تشابه انديشه اش با انديشۀ شرقي آگاه است و از آن خبر دارد، اما در همان جا متذکر اين نکته ميشود که سرمنشأ اين شباهت ها کاملا متفاوتند.
Heidegger, Martin, Frühe Schriften, Gesamtausgabe Band 1, Frankfurt am Main, 1978, S.
3. Idem, Phänomenologie des religiösen Lebens, Gesamtausgabe Band 60, Frankfurt am Main, 1996, S.
Heidegger, Martin, Grundproblem der Phänomenologie, Gesamtausgabe Band 24, Frankfurt am Main, 1989, S.
Heidegger, Martin, Der Satz vom Grund, Gesamtausgabe, Band 10, Frankfurt a.
هيدگر هرکجا از مايستر اکهارت ياد ميکند به قصد شرح و بسط موضوعات انديشۀ اوليۀ خود است ؛ از جمله وجود که به موجودات مجال بودن ميدهد، ميگذارد باشند، (وارستگي)، انديشيدن به چيز١ که به نزديک آوردن عالم است ، ذات انسان که وجود بدان براي پاسداري حقيقتش نياز دارد، انديشيدن در حکم شکرگزاردن ٢، زبان غيرملفوظ که عالم بخش است و سرانجام زندگي بيچون ٣.