چکیده:
نوشتار پیشرو، با روش توصیفی تحلیلی به بررسی مفهوم عدالت و انصاف از دیدگاه فقها و حقوق دانان پرداخته و، در پی پاسخ به این پرسش است که اگر قاعدۀ عدالت به مثابۀ یک قاعدۀ فقهی است چه تأثیری برفقه و حقوق موضوعه دارد؟ این نوشته با فرض اینکه عدالت به معنای رعایت حقوق و عطا کردن حق به ذی حق است به بررسی دو دیدگاه مهم در این رابطه پرداخته است.و نظریۀ دوم را تأیید کرده است.دیدگاه اول این است که : قاعدۀ عدالت و انصاف به یک باب از ابواب فقهی اختصاص دارد. و دیدگاه دوم: قاعدۀ عدالت و انصاف را مختص یک باب از ابواب فقهی ندانسته و آن را در همۀ ابواب فقهی و در عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... جاری میداند.
The writers of the leading writing, by examining the concept of justice and fairness and comparing them with similar concepts, seek to answer the question that if the rule of justice and fairness is a legal rule, what effect does it have on the subject matter and law? Also, assuming that justice means observing the rights and granting the right to the right, then it has been chosen as the focus of this paper and examined two important points. Then, by examining the reasons for the two views, they confirmed the second theory. The first point: Some jurisprudents, who are more than ours, believe that the principle of justice and fairness is assigned to one chapter from the jurisprudence. From the point of view of these jurisprudents, this rule is a judicial-financial rule, but the second point: Some contemporary jurisprudents do not consider the rule of justice and fairness specific to a tribe from the jurisprudential jurisprudence, and it is not considered by all jurisprudence and in various fields of social, political, Economic and ... current. A review of these two perspectives has been done by descriptive-analytical method
خلاصه ماشینی:
عدالت با توجه به موارد کاربرد آن در جايگاه هـاي مختلـف معـاني متعـددي پيـدا ميکند که به برخي از آنها اشاره ميشود: - عدالت در علم کلام : به معناي آن اسـت کـه خداونـد تعـالي هـيچ کـار زشـتي را مرتکـب نميشود و چيزي را که صدورش از او واجب است ، ترک نميکند (ايچي، بيتا، ٣٢٤)؛ - عدالت در فقه : به معناي حالتي نفساني و ماندگار در انسـان اسـت کـه او را از انجـام دادن گناهان کبيره و اصرار بر گناهان صغيره دور داشته و به انجـام دادن واجبـات وامـيدارد و موجـب ترک اعمال منافي مروت ميشود (طوسي، ١٣٨٧ق ، ٢١٧)؛ - عدالت در حکمت عملي و عرفان : به معناي استواري، هماهنگي و تعديل قواي نفس انسان است ؛ به نحويکه هيچ يک بر ديگري نتواند غلبه کند (بحراني، ١٤٠٧ ق ،١٢)؛ - عدالت اجتماعي: اين نوع عدالت را به اشکال گوناگون معنا کرده اند که به اجمال ، به برخـي از آنها اشاره ميشود: ١.
از ايـن اصطلاح در متون فقهي و اصولي تعاريف مختلفي شده است که به برخي از آنها اشاره ميشود: حق امري است اعتباري که سلطنت داشتن از خواص آن ميباشـد و مـثلا در حـق الخيـار سلطنت بر فسخ دارد، در حق الشفعه شريک حق دارد حق شريک را که بـه غيـر فروختـه است در مقابل پرداختن عوض تملک کند و هکذا (آخوند خراساني، ١٣٦٤، ٢٧)؛ حق امتيازي است که قواعد حقوق براي تنظيم روابط اشخاص به سـود پـاره اي از آنـان در برابر ديگران ايجاد ميکنند(کاتوزيان ، ١٣٦٩، ٢٢٨)؛ اما حقوق موضوعه : عبارت است از مجموعۀ قوانين و مقرارت اجتماعي که از سوي خداي انسان و جهان براي برقراري نظم و قسط و عـدل در جامعـۀ بشـري تـدوين مـيشـود تـا سعادت جامعه را تأمين کند (جوادي، ١٣٧٧، ٧٥).