چکیده:
عشق از مسائل بنیادین عرفان است، چنانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان و حکمت متعالیه قابل فهم نیست. در ادبیات عرفانی نیز عشق از جایگاه بالایی برخوردار بوده و هست؛ از اینرو بخش زیادی از ادبیات عرفانی به این مورد اختصاص دارد. در ادبیات عرفانی، علیالخصوص در کلام حافظ و مولوی و ابنفارض که مورد بحث این تحقیق میباشد، عشق را میتوان از دو جنبه مورد بررسی قرار داد. عشق مجازی یا انسانی و عشق الهی یا عرفانی. هرچند در این زمینه صاحبنظران، نظرات متفاوت و گاهاً متناقضی دادهاند، ولی آنچه از فحوای کلام این شاعران پیداست، این است که عشق انسانی یا مجازی نیز در نظر آنها همچون پلی به نظر میرسد که به عشق الهی یا حقیقی راه مینماید و درعین حال منظور اصلی از آن همان رسیدن به عشق معنوی و برتر و الهی است؛ چرا که در نظر این شاعران، جمال انسانی و همهی زیباییهای موجود در جهان جز تجلی حق نیست. در این مقاله تلاش بر این است با استناد به منابع، به تحلیل و تطبیق عشق از نگاه حافظ و مولوی و ابنفارض پرداخته شود.
خلاصه ماشینی:
تحليل و تطبيق عشق از نگاه حافظ ، مولوي و ابن فارض آذرنوش گيلاني (نويسنده مسئول ) دانشجوي دکتري فلسفه ـ دانشگاه آزاد اسلامي واحد سنندج وحيد غلامي دکتري زبان و ادبيات انگليسي ـ عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد سنندج تاريخ دريافت : ١٣٩٥/٠٧/٢٣ تاريخ پذيرش : ١٣٩٥/٠٩/١٤ چکيده عشق از مسائل بنيادين عرفان است ، چنانکه بدون در نظر گرفتن آن ، عرفان و حکمت متعاليه قابل فهم نيست .
بنابراين عشق انساني و لذت بردن از جمال ظاهري نيز براي آنان مقدمه ي وصول به عشق الهي و وسيله ي لذت از جمال غيبي بوده است ، نه فقط از لحاظ اخلاق که عشق را بوته ي امتحان و مايه ي رهايي از خودخواهي و تمرين ايثار و غيرپرستي ميکند، بلکه از لحاظ تجربه ي ذوقي و زيباشناختي که ادراک حسن و جمال ظاهري و التذاذ از مظاهر زيبايي، ذوق عارف ، صوفي، شاعر يا هر کس ديگري را جلا ميدهد و مستعد ميکند براي ادراک زيباييهاي غيبي.
» به طور کلي، اينکه ، اين شعراي عرفاني، باالاخص حافظ و مولوي و ابن فارض ، در مقوله ي عشق و زيبايي اشتراک عقيده ي تام دارند، ميتواند متأثر از نگرش وحدت وجودي آنان باشد، زيرا بسياري از عارفان به اين باور مشربي اعتقاد راسخ دارند و ميگويند: «همه ي زيبايي به خداوند اختصاص دارد، و همه ي موجودات در حقيقت جلوه هاي آن جمال هستند و غير از او چيزي نيست ، اما اين تجلي جمال راز و رمز و فلسفه ي آفرينش را تشکيل ميدهد، يعني زيبايي فرزندي داشته به نام عشق که ايجاد گرما و شور و حرکت کرده و اين کوشش و تلاش عجيب را در سراسر هستي به وجود آورده است (افراسياب پور، ١٣٨٠: ٣٨٧).