چکیده:
یکی از محورهای اساسی و مهم رفتارسازمانی، تعارض میان افراد است که به دلایل متعدد از جمله اختلاف در احساسات، اهداف، خواسته ها و ارزشها ما بین افراد به وجود میآید که « مدیریت تعارض»، یکی از رویکردهای مهم رفتارسازمانی، در صدد کنترل و کاهش این تعارضات، راهکارهایی پیشنهاد میدهد. شاهنامه فردوسی، به عنوان اثر بیبدیل حماسی، اگر در چند خصیصه بارز خلاصه شود، مسلماً مهمترین خصیصه اش «تضاد و کشمکش» و تبعات مثبت و منفی حاصل از آن که به مثابه بنمایه ای عمیق، بر سراسر داستانهای این اثر هنری سایه افکنده است، خواهد بود. در این مقاله کوشیده ایم ابتدا تعارضات میانفردی موجود در شاهنامه را استخراج و با بازگشایی و انطباق این موارد با اصول و معیارهای علم مدیریت تعارض ، زمینه فراهم آمدن هدف مورد نظر را تسهیل نمائیم. در این مقاله به بررسی دیدگاههای مدیریتی فردوسی پرداخته و به این نتیجه رسیده ایم که فردوسی با تبحر خاص یک مدیر مدرن، با اصول و نمود این علم کاملاً آشناست و در صدد است تا بهترین تصمیمات را در موقعیتهای مختلف، اتخاذ و اجرایی کند و با احاطه کامل بر اوضاع حاکم، افراد را با توجه به نیازشان برانگیزد و در شرایط به ظاهر مشابه، تصمیمات متفاوت و متناسب بگیرد. هدف این تحقیق ، نشان دادن دیدگاههای در خور توجه و برجسته فردوسی و ارائه راهکار و شیوههای مبتنی بر کنترل و حل تضادها و تعارضات میانفردی پیشامده در شرایط گوناگون است که میتواند الگویی قابل ملاحظه برای مدیران امروزی باشد.
A fundamental and important aspect of organizational behavior is conflict between people that arise because of differences in feelings, goals, , and values among individuals. Conflict management, as a major approach in organizational behavior, attempts to control these conflicts by proposing several solutions. If Ferdowsi’s Shahnameh, as a unique epic work, is to be summarized into a few characteristics, certainly, the most important characteristic would be its conflicts and struggles together with their positive and negative impacts that seems to have overshadowed the entire work. in the current study, the interpersonal conflicts in Shahanameh have been extracted. Then, these cases of conflict have been decoded and adapted to the evidence at hand. Later, the styles of managing conflict presented in Shahnameh have been explained and the research question has been elaborated accordingly. In the current study, Ferdowsi’s managerial viewpoints have been discussed and it has been found that with the skills of a modern manager, Ferdowsi is familiar with principles and dimensions of this science and is attempting to make the most appropriate decisions in various situations, by having a through command of the condition at hand, he wants to stimulate people according to their needs and make diverse decisions in situations that are just superficially similar. The purpose of the current study is to show Ferdowsi’s major viewpoints and present his solutions and methods based on controlling and solving interpersonal conflicts and struggles that arise in various situations. This could be considered as a significant model for modern managers.
خلاصه ماشینی:
ديويد کمرون تعارض ميان فردي را بخش اساسي و فراگيـر زنـدگي سـازماني مـيدانـد و معتقد است سازمان هايي که در آنها تضاد کمتري وجود دارد، عموما در محـيط هـاي رقـابتي بـا شکست مواجه ميشوند (کمرون ، ١٣٨٣: ٧) و فردوسي به طور عميق با اين مسئله آشناسـت لـذا در صدد است با مهارتي تمام ، اهم اين مسئله را بر مخاطبانش آشکار سازد و در به کارگيري اين شيوه از راهبـردي تـرين سـبکهاي مـديريتي کـه مـديران امـروز بـراي کنتـرل و اداره تعارضـات سازماني به کار ميبرند، بهره ميجويد.
اسکندر در محيطي رشد کرده که حکيماني چون ارسطاليس نقش بسزايي در تربيت و القاء فرهنگ مديريتي شايسته به او داشته اند: حکيمـي کـه بــد ارسطاليــس نـــام خردمنـد و بيـــدار و گستــرده کــــام به پيـش سکنـدر شـد آن پـاک راي زبــان کـرد گويــا و بگرفــت جـــاي هرآنگه کـه گويي رسيـدم به جــاي نبايـــد بـــه گيتـــي مـــرا رهنمــــاي اگــر نيــک باشــي بمانـــدت نــام به تخـت کيـي بــر بـــوي شـادکــام وگر بـد کنـي جـز بــدي نـــدروي شبــي در جهــان شادمـــان نغنـــوي سکندر شنيـد ايـن ، پسنــد آمــدش سخنگــــوي را فرومنـــــد آمـــدش بـه فرمان او کـرد کـاري کـه کـرد ز بــزم و ز رزم و ز ننــگ و نبــــرد (فردوسي، ١٣٨٦: ٥/ ٥٣١) ٢-٣-٢ اختلاف از نظر روحي رواني: هر کنش يا رفتار انسان به نوعي زاده درون و حالات رواني آن انسان است ، با ايـن پـيش فرض ، هر متن ادبي بالأخص داستان ، متشکل از قهرمان و ديگر شخصيت ها ميباشد که حـالات روحي آنها به طور مستقيم در نوع رفتار، افکار و در کل خصوصيات آنها نقشي انکارناپذير دارد و به تبع همين ادعا، تفاوت در هريک از اين حالات منجر به بروز تعارض ميان فردي مـيگـردد؛ از اين رو براي حل تعارضات ميان افراد يک سازمان ، ابتدا بايد حالات روحـي و روانـي آنهـا را کاويد .