چکیده:
عناصر هویت در گذار تاریخی صورت بندی می شوند، به همین دلیل هویت یک جامعه و شخص ضمن پذیرش ابعادی از مولفه های هویت نوین، با حیات سیاسی-اجتماعی شهروندان پیوندی ناگسستنی دارند. چنانکه در عصر جهانی شدن هویت تک بعدی معنای خود را از دست داده است و هویت های چند بعدی شکل گرفته اند. ولی این موضوع باعث کاهش جایگاه هویت در زندگی مردم اعم ازنقش هویت در ایجاد پشتوانه های امنیتی،معنا بخشی، جلوگیری از استحاله شدن و سبک زندگی نشده است. البته باید خاطر نشان کرد که شاخص بندی از هویت با توجه به عناصر زمانی و مکانی شکل گرفته است. چنانکه در عصر اطلاعات مولفه هایی همانند هویت بومی، شهروندبومی-جهانی، هویت پسااستعماری و ژلاتینی بیش از گذشته اهمیت یافته است. هدف این پژوهش کارکرد آرای مطهری درباره هویت ایرانیان در هزاره سوم و عصر تنش های هویتی و لجام گسیختگی است. مطهری با بهره گیری از عناصر بینادینی همانند ایرانی گیری،شریعت اسلامی و دموکراسی بعنوان ضرورت زمانه هویت ایرانیان را صورت بندی کرد. در واقع می توان کارکرد ارای مطهری در عصر جهانی شدن را در هویت چندگانگی، هویت غیر ایدئولوژیکی، غرب شناسی ، اسلام دموکراتیک بعنوان هویت سیاسی و حقوق زن را در نظر گرفت. به همین دلیل با توجه به اهمیت بنیادین هویت در عصر جهانی شدن می توان از دیدگاههای مطهری در جهت پاسخگویی به بحران های هویتی، اخلاقی، از خود بیگانگی وانسان تک ساحتی، دموکراسی اجتماعی و... بهره برد.
Mohammad Hassan Gholami[1] Ali Javanmard[2] Abstract: The elements of identity are formulated in the historical transition, therefore, the identity of a society and an individual, while accepting dimensions of the components of the new identity, are inextricably linked with the socio-political life of citizens. As in the age of globalization, one-dimensional identity has lost its meaning and multidimensional identities have been formed. But this has not diminished the place of identity in people's lives, including the role of identity in creating security, meaning, support, transformation and lifestyle. Of course, it should be noted that indexing of identity is formed according to temporal and spatial elements. As in the information age, components such as indigenous identity, indigenous-global citizenship, postcolonial identity and gelatin have become more important than ever. The purpose of this study is to reevaluate the impact of Motahhari views on the identity of Iranians in the third millennium and the era of identity tensions and unrestrained. Using fundamental elements such as Iranianization, Motahhari formulated Islamic identity and democracy as a necessity of the time. In fact, the function of Motahhari’s point of views in the age of globalization can be considered in the identity of pluralism, non-ideological identity, Western studies, democratic Islam as political identity and women's rights. For this reason, considering the fundamental importance of identity in the age of globalization, we can use Motahhari's views to respond to identity and moral crises, alienation and one-dimensional human beings, social democracy. [1] PhD in Political Science (Political Thought), Takestan Branch, Islamic Azad University of Takestan, Qazvin, Iran: Corresponding Author, email: Mahdiagh4@gmail.com [2] Master student, Political Science, Karaj Branch, Islamic Azad University, Alborz, Iran, email: ali.G1353@gmail.com
خلاصه ماشینی:
(مطهری، 1372: 669) مطهری به دیدگاه برخی مستشرقین، چون سرجان ملکم انگلیسی، که دو قرن اول اسلامی ایران را، به اعتبار اینکه در این دو قرن ایران جزو قلمرو خلافت بوده و از خود حکومت مستقلی نداشته، دوره سکوت و سکون و احیاناً بردگی ایرانیان نامیدهاند، توجه دارد و در نقد آن میگوید: اگر توده ایرانی و تحولات فرهنگی و علمی ثمربخش آنها را در نظر نگیریم، و تنها به طبقه حاکم و افرادی چون ابومسلم خراسانی و حجاج بن یوسف توجه کنیم، چنین قضاوتی درست است؛ اما اگر توده ملت ایران را؛ یعنی موزه گرزادهها و کوزه گرزادهها را و همانهایی که سیبویهها و ابوعبیدها و ابوحنیفهها و آل نوبختها و بنی شاکهها و صدها خاندان دیگر در نظر بگیریم که استعدادشان توانست در میدان یک مسابقه آزاد شرکت کند و گوی افتخار را برباید و برای اولین بار در تاریخ ایران به صورت پیشوای ادبی علمی، مذهبی ملل دیگر درآیند چنین قضاوتی باطل است.
مطهری با توجه به مقیاس اسلام و قرآن درباره ملت و ملیت، به انتقاد از نحوه ملت پرستی عصر حاضر پرداخته و آن را خلاف تعالیم اسلامی، مانع بزرگ رشد میداند، هرچند به نتایج مثبت احساسات ملی و ناسیونالیستی در استقلال یابی برخی ملل اسلامی توجه دارد، اما بر آن است که ظهور و ترویج ناسیونالیسم، اندیشه استعمار برای ایجاد تفرقه میان ملل مسلمان و جلوگیری از وحدت و یکپارچگی آنها بوده و بیان میکند که ما به حکم اینکه پیرو یک آیین و مسلک و یک ایدئولوژی به نام اسلامی هستیم، یک ملت واحد اسلامی هستیم، که در آن عنصر قومیت و ملیت در معنای مصطلح، اهمیتی ندارد.