چکیده:
نویسنده معتقد است مهندس بازرگان، به عنوان پدر روشنفکری مذهبی در ایران،
در عرصه اندیشه و سیاستورزی و دولتمردی نمادی از نقد و بررسی یک جریان
روشنفکری ایرانی است. بهرغم تلاش فراوان بیش از یک قرن خود، افتخارات، خوشنامیها و
قهرمانیها، کمتر نصیب برده، کمتر خوشبختی فراهم آورده و نیز کمتر رهبری کرده است.
خلاصه ماشینی:
"عموما روشنفکران در ایران حتی ملی مذهبیها، در تعیین و توجه به عوامل بینش، موقعیت و منافع خود و طبقه متوسط دچار مشکلاتی بودهاند و همین امر، ناکارآمدی آنان را رقم زده است.
بازرگان برای رشد مذهب و آزادی میبایست به تقویت این طبقه میپرداخت؛ اما بزرگترین معضل این جریان حرکت بر اساس عقیده و باور است تا برقراری نسبت میان باور و عقیده با منافع و موقعیت طبقه اجتماعی خویش.
به دلیل نزدیکی وی به روحانیت و نقد او به مارکسیسم، در عمل هویت و باور مذهبی خود را نتوانست تبلیغ کند؛ چرا که نسبت رابطه هویت و عقیده و موقعیت و منافع طبقاتی حکم میکرد که وی به استحکام طبقه متوسط منتسب به خود بپردازد.
هر چند به نظر میرسد این سخن نویسنده محترم صائب است که مرحوم طالقانی همچون یوسفی اشکوری به دلیل وابستگی ایشان به احزاب ـ کمتر حوزوی محسوب میشوند و بازرگان میبایست در گرایش به روحانیت با افراد حوزوی ارتباط برقرار میکرد.
ج) از دیگر خطاهای بازرگان به نظر نویسنده، ضدیت او با چپ تلقی شده، همین امر موجب شده است که وی، حمایت بخش عمدهای از احزاب چپ همچون حزب توده یا روشنفکران متمایل به چپ ـ به تعبیر نویسنده ـ همچون شریعتی و یا روشنفکران سکولار همچون طبقه کیان و حتی روشنفکران لائیک...
آنگاه که مرحوم بازرگان روشنفکران بومی و ملی اعم از لائیک یا سکولار و غیرمذهبی و حتی روشنفکران مذهبی را دچار انحراف دید از آنان فاصله گرفت و به روحانیت ناب و مرحوم مطهری نزدیک شد و از جبهه ملی و دکتر شریعتی و..."