چکیده:
در جرم شناسی سه پدیده ی بزه، بزهکار، بزهکاری، وجود دارند که ارکان جرم شناسی دانسته شده است. امروزه در جرم شناسی جدید علاوه بر این سه رکن، رکن دیگری به نام بزه دیده، مورد توجه جرم شناسان قرار گرفته است. جرم شناسان بتدریج دریافتند، برای ارایه یک مطالعه کامل و همه جانبه از جرم، باید همزمان به بررسی مجرم و نیز بزه دیده او و نیز وضعیت قبل از ارتکاب جرم، بپردازند، لذا مطالعات جرم شناسی به سمت بزه دیده و شخصیت او روی آورد. اولین بار جرم شناس مشهور آلمانی آمریکایی، فون هانتیگ، کتابی تحت عنوان «بزهکار و قربانی او» در سال ۱۹۴۸ به رشته تحریر درآورد و در بخش چهارم آن، به بررسی روابط میان بزهکار و بزه دیده و جوانب مختلف آن پرداخت. وی معتقد بود که برای شناخت عمیق و همه جانبه از جرم و حفاظت موثر از جامعه در برابر آن، باید کلیه عوامل موثر در ایجاد پدیده مجرمانه مورد بررسی قرار گیرند. چرا که جرم و عوامل ایجاد آن همانند حلقه های زنجیر به یکدیگر متصلند، زنجیری که جرم آخرین حلقه آنرا تشکیل می دهد و نباید جدا از سایر حلقه ها، در نظر گرفته شود. بزه دیده نیز یکی از این حلقه هاست، لذا وقتی رفتار مجرمانه را، فرآیند یک سلسله عوامل فردی و اجتماعی معرفی می کنیم، باید نقش بزه دیده را، نیز، بعنوان عامل خارجی (اجتماعی) در ایجاد وضعیت مجرمانه، مورد بررسی قرار دهیم.
لذا این مقاله با هدف رابطه ای که بزه دیده شناسی و جرمشناسی با هم دارند انجام شده و برای رسیدن به هدف پرسشهایی مطرح شده است. تجزیه و تحلیل این مقاله هم به صورت کیفی و توصیفی صورت گرفته است.
خلاصه ماشینی:
(آشـوري ، محمد، «نقش زيان ديده از جرم و تحول آن در دعاوي کيفري »، مجله دانشکده حقـوق و علوم سياسي ، ش ٣٤، ص ٧٠) گاگليموگولته بزه ديـده شناسـي را روش يـا دانـشي مـي دانـد کـه هـدفش مطالعـه شخصيت ، بيولوژي ، روان شناسي ، ويژگيهاي مميـز اجتمـاعي و فرهنگـي بـزه ديـده و بررسي روابط وي با جرم و مجرم و مشخص ساختن نقش او در ارتکاب جـرم اسـت .
) مارک آنسل در کتاب دفاع اجتماعي ضمن بررسي تحولات نـوين حقـوق جـزا، بـا اشاره به پيدايش بزه ديده شناسي مي نويسد: «يکي از ويژگيهاي تحـولات جديـد علـوم جنايي اين است که پس از ملحوظ داشتن عمل مجرمانه و شخصيت مجرم ، توجه خود را به زيان ديده از جرم معطوف مي نمايد.
در بين چهار گرايش نوين جرم شناسي ، «جرم شناسي بزه ديده شناختي » يا همان «بزه ديده شناسي » يکي از جديدترين شاخه هاي جرم شناسي هاي واکنش اجتماعي است کـه در اواخر دهه ١٩٧٠ ميلادي رشد و گسترش يافت و امـروزه در بيـشتر پـژوهش هـاي جرم شناختي ـ چه براي مطالعه نقش بزه ديده در فرايند کيفري و چه براي تدوين يـک سياست جنايي پيشگيري مدار ـ مورد توجه واقع مي شود.
اين نظر بيانگر نقش علـي بـزه ديـده اسـت چـرا کـه در برخـي اوقـات تحريک بزهديده در ارتکاب جرم موثر است و به همين خاطر نيز در برخـي از قـوانين در جايي که مرتکب به خاطر تحريک بزه ديده مرتکب جرم عليـه وي مـي گـردد را از عوامل مخففه جرم تلقي کرده اند.