چکیده:
پیرامون نقش عدالت در رابطه اخلاق و آزادی دو نظریه عمده وجود دارد: نظریه نخست، عدالت را اصل حاکم بر رابطه اخلاق و آزادی می داند و نظریه دوم مبتنی بر آزادی فردی است که عدالت در آن نقشی ندارد. نظر نخست مربوط به اسلام و اندیشمندان اسلامی است که برمبنای دخالت عدالت در رابطه اخلاق و آزادی به عنوان اصل حاکم شکل گرفته و حکومت آن به نحوی است که آزادی و اخلاق را تنظیم می کند؛ بنابراین نظریه عدالت درعین حال که صفتی از صفات اخلاقی است، به عنوان اصل حاکم بر صفات دیگر اخلاقی نیز ایفای نقش می کند. تأثیر حکومت عدالت آن است که به هر قوه، آن چه را سزاوار آن است عطا می کند؛ ازاین رو باعث تنظیم آزادی در تمام قوا است. آزادی در محدوده تنظیم شده ازسوی عدالت، آزادی اخلاقی و مورد تأیید دین، عقل و فطرت است و اخلاق معتدل که اثر عدالت در اخلاق است، براساس رشدونمو همه استعدادهای انسان در تمامی ابعاد وجودیش شکل می گیرد؛ زیرا چنین اخلاقی بر مبنای نیازهای واقعی انسان به دور از هرگونه غرض دیگری قوام یافته و محور اساسی آن توحید است.
خلاصه ماشینی:
"بنای اندیشمندان اسلامی در مخالفت با اعطای اینگونه آزادیها ـــ که غربیها آن را ادعا میکنند ـــ به معنای این نیست که ما مدعی باشیم، آزادی هیچگونه برکاتی ندارد و از اساس با آن مخالف هستیم؛ بلکه میگوییم این آزادی را که دستمایة همزیستی مسالمتآمیز به حساب آوردید، چرا با آن هیروشیما و ناکازاکی را بمباران اتمی کردید؟ آیا حمله به ویتنام نیز اثر همزیستی مسالمتآمیز بود؟ آیا ایجاد اسراییل در قلب کشورهای مسلمان برای همزیستی مسالمتآمیز انجام گرفت؟ آیا اشغال عراق که به نام آزادی صورت گرفت کسی از شما همزیستی مسالمتآمیز دید؟ شما در کجای دنیا صرفا به دنبال جلب منافع نبودهاید؟ آری عامل اینهمه جنایت و دشمنی آزادی بیقید بوده که شما فقط آن را برای خود قایل هستید؟ زندگی در سایة آزادی بدون عدالت، مانند زندگی حیوانات درنده در کنار یکدیگر است.
اشکال دوم: تعارض آزادیها و ادلة آنها بر پایة این مبنا که انسان آزادی کامل داشته باشد، بهطور منطقی آزاد است دارای آزادی معنوی باشد و درعینحال که دارای آزادی معنوی است، دارای آزادی جنسی افراطی نیز باشد، باید گفت که هم این دو آزادی با یکدیگر متعارض است، هم ادلة آنها باهم تعارض دارد؛ البته این اشکال ازجهت امکان درست است، اما در مقام اثبات شاید هیچگاه چنین تعارضی بین مدعیان حریت کامل انسان بهوجود نیاید، زیرا باتوجه به ادعای گزاف آنها بر حریت کامل انسان، ولی در مقام عمل فقط به او آزادی امیال میدهند که آنهم با برداشتن نقاب از چهرة ظاهرفریب این آزادی، واقعیت زشت اسارت و بردگی امیال خود را آشکار میکند."