چکیده:
تردیدی نیست که رویکردهای مختلف هرمنوتیکی بهمثابه یک نظریه مقبولیت عام یافتهاند. اما آیا هرمنوتیک میتواند گامی فراسوی نظریه بگذارد و در عرصه نقد ادبی هم به کار آید؟ شلایرماخر، مؤسس هرمنوتیک مؤلفمحور، در عالم نظر بر آن است که در مقام تحقق، هرمنوتیک مقدم بر نقد است و نقد پس از هرمنوتیک میآید. التزام شلایرماخر به روش تأویل دستوری و تأویل فنی در عمل، میان هرمنوتیک مؤلفمحور و نقد پیوند برقرار میکند. هرش نیز، با تفکیک میان دو نوع نقد، معتقد است پیوند وثیقی میان هرمنوتیک مؤلفمحور و نقد درونی وجود دارد. علاوه بر آن، معیارهای چهارگانه هرش برای اثبات محتمل بودن یک تفسیر، به ارزشگذاری تفسیر معتبر از نامعتبر منجر میشود. اما از نظر صاحبنظران، هرمنوتیک فلسفی درآمدوشدی میان نظریه و نقد قرار دارد. ما برآنیم با توجه به دو معیاری که گادامر برای درستی تفسیر برمیشمرد، یعنی پیش داشت کمال یافتگی و فاصله زمانی، هرمنوتیک فلسفی تا مقام نقد بر کشیده میشود. در این میان، هرمنوتیسینهای ادبی با تأکید بر روش در خوانش متن، وارد قلمرو نقد میشوند
There is no doubt that different hermeneutical approaches have become accepted as a general theory,.But can hermeneutics be a step beyond the theory and enter the critique? In author-centered hermeneutics, Schleiermacher is theoretically believed , as it is realized, hermeneutics is preceded by critique, and criticism comes after hermeneutics Schleiermacher's commitment to gramatical interpretation and psycological interpretation, establishes between the author-centered hermeneutics and the critique. Hirsch, by distinguishing between two types of criticisms, believes there is a link between the authoritative hermeneutics and the inner critique. In addition, Hirsch's quadruple criteria for proving the probability of an interpretation result in the valuation of valid interpretations of the invalid. But from the point of view of the critics, philosophical hermeneutics is in come and go between theory and critique The author believes the two criteria Gadamer specifies for correct interpretation that is "fore- conception of completeness and distance, Philosophical hermeneutics is pulled to the point of critique In the meantime, literary hermeneutics, with emphasis on the method of reading the text, enter the realm of criticism
خلاصه ماشینی:
از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: کتاب واینسـهایمر(١٣٨١)، بـا عنـوان هرمنوتیـک فلسـفی و نظریـه ادبـی؛ واینسهایمر، به این موضوع میپردازد که چگونه تـأملات هرمنـوتیکی گـادامر، فهـم مـا را از نظریه ادبی و تأویل دگرگـون سـاخته اسـت امـا در همـان فصـل اول کتـاب کـه بـه تـأثیر هرمنوتیک فلسفی بر نظریه ادبی مربوط میشود جز اشاره ای بسیار کوتاه به گـادامر، محـور بحث بر روی پیشینیان میچرخد و عملاً به تأثیرگذاری گادامر بـر اندیشـمندان پـس از وی اعتنایی نمیشود.
مقاله ای از بهشتی، محمدرضا و زهرا داوری (١٣٨٨)، در این مقاله ، نویسـندگان بـا وجـود تأکید بر نسبت ضروری میان هرمنوتیک فلسفی و نظریه ادبی، به ویژه نظریه های معطوف به خواننده ، بیشتر بر تفاوت رویکردهای گادامر به متن و تفسیر تمرکز کرده اند.
اما در این میان ، هرمنوتیک در مقـام تحقـق ، مقـدم بـر نقد قرار میگیرد: «هرمنوتیک و نقـد دو رشـته فقـه اللغـه ٣، دو آمـوزه هنـر تأویـل ، بـا هـم پیوسته اند زیرا کاربستِ یکی پیش فرض کاربست دیگری است .
ریکور، در ذیل پرسش هایی که با عنوان پدیدارشناسی و نظریه ادبی از او به عمل آمـده ، در پاسخ به این پرسش که چه نظری درباره کارکرد سه گانه ناقد: روشن کردن ، توضیح دادن ، و داوری (براساس دیدگاه میکل دو فرن در زیباییشناسی و فلسـفه ) دارد؟ پدیدارشناسـی را عاری از ارزش گذاری میداند و در عین حال ارزش گذاریهای موجود از آثار کوچک و بزرگ را محصول کار ناقدان میداند و همچون گادامر اشاره میکنـد کـه سـنت همـواره معیـاری برای قضاوت های ارزش گذارانه است : «پاسخ کامل وی به پرسش بالا اینچنین است : «به باور من پدیدارشناسی فقط با دو مورد نخست سر وکـار دارد، یعنـی بـا روشـن کـردن (شـناخت ساختار درونی اثر) و توضیح دادن (نسبت آن با مؤلف ، مخاطبان ، و جهان اثـر).