چکیده:
فرمانده و مسئولین نیروی زمینی سپاه و مسئولین و فرماندهان قرارگاه های اصلی این نیرو که اجرای
عملیات فاو را با نیرو و امکانات محدود موجود، نشدنی می دانستند درخواست کردند جلسه ای با
حضور برادر محسن رضایی فرمانده کل سپاه برگزار شود تا آنها نظرات و دیدگاه های خود را در مورد
این عملیات ارائه دهند و در مورد انجام شدن یا نشدن آن تصمیم گیری نهایی شود.
در ابتدا برادر رحیم صفوی فرمانده نیروی زمینی سپاه جمع بندی دیدگاه نیروی زمینی در مورد عملیات
فاو را تشریح کرد.
پس از آن برادر محسن رضایی فرمانده کل سپاه که از این جلسه به عنوان تلخ ترین جلسه تاریخ عمر
خود یاد می کند، به پاسخ گویی پرداخت و تلاش نمود که نظر افراد را به انجام این عملیات جلب نماید.
سپس برادر غلامعلی رشید معاونت عملیات ستاد کل سپاه به تشریح دیدگاه خود در مورد عملیات
پرداخت. پس از صحبت برادر عباس محتاج فرمانده قرارگاه سلمان، در مورد محاسن و معایب انجام
عملیات های محدود و عملیات فاو صحبت شد.
در نهایت فرمانده کل سپاه سه پیشنهاد اجرایی مطرح کرد و قرار شد نیروی زمینی سپاه آنها را بررسی
کرده و نظر خود را در هر سه مورد اعلام کند.
فضای صریح و چالشی و در عین حال صمیمانه و دوستانه و ارائه متن کامل گفت وگوها سبب آشنایی
هرچه بیش تر افراد با نحوه تصمیم گیری و فرماندهی این عملیات خواهد شد.
The commander-in-chief, authorities, and the commanders of headquarters of
the IRGC Ground Forces believed that the implementation of Faw Operation
with the limited possibilities and forces of that time would be impossible. So, they
requested to have a session with Major General Mohsen Rezaei, then commanderin-
chief of IRGC, to pose their point of views about the Operation Valfajr 8 and
decide to launch or not to launch the operation.
First, Major General Rahim Safavi, then commander of IRGC Ground Forces, described
his point of view about the Faw Operation and purposed the operation to be
launched in the northwest region of the country.
Second, the then commander-in-chief of IRGC, Major General Mohsen Rezaei who
reminisces this session as the bitterest one in his life replied the questions and attempted
to convinced the attendances to launch the operation.
Third, Major General Gholamali Rashid, then deputy of commander of IRGC
Ground Forces, described his point of views about the operation and proposed that
a limited operation to be launched.
Fourth, General Abbas Mohtaj, then commander of Salman Headquarters, compared
the weak points and strong points of limited operation and Faw Operation.
Finally, the IRGC commander-in-chief proposed three choices to be studied by
IRGC Ground Forces and state its point of views on each of them.
Description of such explicit and challenging and also frankly and friendly atmosphere
of the session as well as publishing the complete text of the conversations
therein cause the people to be familiar to the decision-making and commanding
process of this operation increasingly.
خلاصه ماشینی:
برادر محسن رضایی فرماندهی کل سپاه در تاریخ 16 آبان 1364 برای بررسی میزان پیشرفت عملیات و اطلاع از طراحی مانور، جلسهای را با حضور برادران رحیم صفوی (فرمانده نیروی زمینی سپاه)، غلامعلی رشید (جانشین فرماندهی نیروی زمینی سپاه)، سیدعلی حسینیتاش (رئیس ستاد نیروی زمینی سپاه)، عزیز جعفری (فرمانده قرارگاه قدس)، احمد غلامپور (فرمانده قرارگاه کربلا)، عباس محتاج (فرمانده قرارگاه سلمان)، مهدی مبلغ (جانشین رئیس ستاد نیروی زمینی) و ابراهیم سنجقی تشکیل میدهد.
خود شما [خطاب به برادر رحیم صفوی] داخل ماشین طوری با من تند برخورد کردید که محافظینام احساس میکردند؛ گرچه که آخرش گفتید میبخشید من تند صحبت کردم، من منظورم این نبود، من میخواستم بگویم که خُب چرا شتابزدگی میکنید؟ عملیات شماره 2 بهتر است، چطور است، فلان است، اینجا میتوانیم کار کنیم.
برادر محسن رضایی: میگویم صحیح است که شما میخواهید از من دستور بگیرید، از من الآن اعتراف بگیرید که اگر همه توان فراهم نشد نجنگیم؟ کجای مردانگی اینطور است؟ کجای جوانمردی اینطور است که شما بیایید جلوی ما از ما اعتراف بگیرید که شما یادت باشد؟ ما دیگر بیاعتماد شدیم، تا تمام اینها فراهم نشود ما نمیجنگیم و این اعتراف را بگیرید و بعد بروید شروع بهکار کنید.
در بدر شرایطی مثل خیبر داشتیم پس چرا نماندیم؟ برادر محسن رضایی: میگویم که شما لشکرهای پدافندیتان را برای صفین برآورد میکردید آنجا میگذاشتید بعد میگفتید چرا نماندیم؟ چرا این حرف را میزنید؟ برادر غلامعلی رشید: آخر در جزیره مجنون که ما چیزی نداشتیم، ما نیرو نداشتیم.