چکیده:
علامه سیدمحمدحسین طباطبایی (1281ـ1360) در برترین یادگار دانشی خویش، یعنی المیزان فی تفسیر القرآن، بهفراوانی به مباحث گوناگون نظری و رویدادهای تاریخی ازجمله موضوع «زن در گذر تاریخ» پرداخته است. بازة زمانی بررسی موضوع زن در المیزان از مرحلة پیشاتاریخ (پیش از هبوط) تا دوران معاصر را در بر میگیرد؛ ولی نوشتار حاضر تنها به بررسی وضعیت زنان با تکیه بر حقوق فردی، حقوق خانوادگی و حقوق اجتماعی آنان در جوامع گوناگون در دوران تاریخی (پس از هبوط و پیش از دوران معاصر) اختصاص یافته و طی آن دورهبندی و محورهای موردتوجه علامه طباطبایی گزارش و نقد شده است. اهتمام گستردة یک مفسر به مباحث تاریخی در دوران مهجوریت و حاشیهنشینی دانش تاریخ در حوزههای علمیه ستودنی است؛ اما در مقام بررسی انتقادی نگاه علامه طباطبایی و بر اساس یافتههای این پژوهش میتوان ملاحظاتی را دربارة نگاه ایشان به زن در گذر تاریخ به این شرح مطرح کرد: غیرمستند بودن تقریباً تمامی گزارشها و داوریها دربارة زن در تاریخ ملتها؛ ابهام در منطق تقسیمبندی دورههای تاریخی، پایبند نبودن به رعایت توالی زمانی جوامع و رویدادها؛ سستی یا نادرستی گزارههای مربوط به تحلیل رخدادها؛ مغالطه در سنجشهای منتهی به داوری دربارة مقایسة وضعیت زنان در دوران پیش از اسلام و در دورة اسلامی؛ ناهمترازی زبان بیان مباحث تاریخی با زبان مباحث مربوط به شاخههای دانشی دیگر؛ اثرپذیری از نگاه یکسره منفی و تاریک دربارة جایگاه زنان پیش از اسلام.
In his leading work, al-Mizan fi Tafsir al-Quran, Sayyid Muhammad Husayn Tabataba'i's (1902-1981), has discussed in detail about various theoretical issues as well as historical events including the issue of "Woman throughout History". The time frame for examining the foresaid issue in al-Mizan, extends from the pre-historic period (before Adam’s Descent) to the contemporary era. However, the present study only examines the status of women by highlighting their individual, family, and social rights in different communities throughout history (merely after the Descent and before the contemporary period). It also provides a review as well as a criticism by discussing eras and issues concerned by Allameh. Indeed, immense involvement of a commentator in historical issues, during the time that the knowledge of history was neglected or marginalized in Islamic seminaries, is really praiseworthy; however, as a critical review of Allameh Tabataba'i's perspective the findings of this study may reveal some observations about his view on the issue of women in the course of history including: undocumented nature of almost all reports and judgments on women in the history of nations, ambiguous logic of classification of historical periods, not adhering to observe the time sequence in communities and events, loose or inaccurate propositions on the analysis of events, fallacy in evaluations leading to judgments on comparing the status of women in pre-Islamic period with the Islamic period, misaligned account of the language employed for expressing historical issues with that of other branches of knowledge, and getting influenced by a wholly negative and dark outlook on the status of women before the advent of Islam.
خلاصه ماشینی:
اهتمـام گسـتردة يـک مفسـر بـه مباحـث تاريخي در دوران مهجوريـت و حاشـيه نشـيني دانـش تـاريخ در حـوزه هـاي علميه ستودني است ؛ اما در مقام بررسي انتقادي نگـاه علامـه طباطبـايي و بـر اساس يافته هاي اين پژوهش مي توان ملاحظاتي را دربارة نگـاه ايشـان بـه زن در گذر تـاريخ بـه ايـن شـرح مطـرح کـرد: غيرمسـتند بـودن تقريبـا تمـامي گــزارش هــا و داوري هــا دربــارة زن در تــاريخ ملــت هــا؛ ابهــام در منطــق تقسيم بندي دوره هاي تاريخي ، پايبند نبودن به رعايت توالي زماني جوامـع و رويدادها؛ سستي يا نادرستي گزاره هاي مربوط بـه تحليـل رخـدادها؛ مغالطـه در سنجش هاي منتهي به داوري دربارة مقايسۀ وضعيت زنان در دوران پـيش از اسلام و در دورة اسلامي ؛ ناهم ترازي زبان بيـان مباحـث تـاريخي بـا زبـان مباحث مربوط به شاخه هاي دانشي ديگر؛ اثرپذيري از نگاه يک سره منفـي و تاريک دربارة جايگاه زنان پيش از اسلام .
علامـه وقتي از وضعيت زنان پيش از اسلام سخن ميگويد، بـه سـراغ عينيـت جامعـه مـيرود و بـر اساس گزارش هاي تاريخي، وضعيت زنان در واقعيـت جامعـۀ ايـران و روم و سـرزمين هـاي ديگر را بررسي ميکند؛ ولي وقتي ميخواهـد وضـعيت زنـان را در دورة اسـلامي گـزارش کند، يک باره نگاه خود را از جامعه بر ميگيرد و به متون دينـي و بـه صـورت مشـخص بـه قرآن پيوند ميزند و اين مغالطه اي آشکار بين عينيت و ذهنيت يا واقعيت اجتمـاعي و متـون پشـتوانۀ يـک جامعـه اسـت ؛ مگـر اينکـه گفتـه شـود ايشـان در پـي آشـکار کـردن بلنـداي آرمان هاي اسلامي براي ايجاد تحول در جامعۀ آلوده به انواع کژيهاي آن روزگار بـوده و قصد مقايسۀ دو جامعۀ پيش و پس از ظهور اسلام را نداشته اسـت .