چکیده:
نقد کتاب یا هر اثر علمی که در معرض خوانش خوانندگان قرار میگیرد، همیشه امری سخت و همراه با بازخوردهای متفاوت بوده است که البته نه گزیری از آن هست و نه گریزی. مطالعۀ کتاب جامعهشناسی تاریخی مجید کافی انگیزهای شد تا نگارندگان، نقدی مختصر دربارۀ این کتاب بر روی کاغذ بیاورند.
پژوهش پیش رو، بر آن است تا بهصورتی مفید و مختصر، به شرح و نقد محتوا و مضمون و صورت کتاب یادشده بپردازد. برای اینکار نخست، کلیت کتاب معرفی و سپس محتوا و مضمون، فصلبندی، نوع ادبیات نویسنده، اهداف وی و موراد دیگر، نقد میشود.
یافتههای مقاله نشان میدهد جامعهشناسی تاریخی مجید کافی، محاسنی فراوان دارد که ازآنجمله میتوان به زبان سلیس و قابلفهم و ارائۀ نمایی کلی از علم جامعهشناسی تاریخی اشاره کرد؛ با وجود این، از معایبی نیز رنج میبرد که ازهمهمهمتر، منسجمنبودن مطالب کتاب و وجود مباحثی بیارتباط با عنوان کتاب است.
خلاصه ماشینی:
و در نهایت، پنجمین و آخرین بخش کتاب که شاید بسیار قابل نقد باشد، با عنوان «اندیشمندان مسلمان» نامگذاری شده است و به آرای ابنخلدون و نظریۀ عصبیت وی در تاریخ و علمالعمران، سیدجمالالدین اسدآبادی و تحلیل او از انحطاط و تکامل جوامع گوناگون، استاد مطهری و تأثیرات متقابل اسلام و ایران در حوزۀ جامعهشناسی تاریخی و دکتر شریعتی و نظریۀ هجرت وی که از نظر ایشان عامل اصلی تمدنسازی محسوب میشود، پرداخته است.
درصورتیکه خواننده با آثاری در این حوزه آشنایی داشته باشد؛ ازجمله کتابهای تغییرات اجتماعی گیروشه و برآمدن جامعهشناسی تاریخی دنیس اسمیت، انتظار دارد که تاریخچهای مختصر دربارۀ جامعهشناسی تاریخی با قلم یک ایرانی را پیشرو داشته باشد؛ اما با مطالعۀ محتوای کتاب، آن را ترکیبی از فلسفۀ تاریخ، تاریخ علم و جامعهشناسی مییابد که این موضوع جامعیت کتاب را از بین میبرد؛ مثلا وجود فصولی مانند «تاریخ سنتی»، «تاریخ تحلیلی»، «تاریخ اجتماعی» و «فلسفۀ تاریخ» که در حدود یکپنجم حجم کتاب را به خود اختصاص داده، بهنظر غیرضرور مینمایند و درواقع، مقدمهای بر برآمدن جامعهشناسی تاریخی محسوب میشوند که طبیعتاً مقدمهای طولانی است و خلاصهای از این چهار فصل -در حدود دو یا سه صفحه- برای مقدمۀ بحث کافی بهنظر میرسید.
هستیم و هر اندیشمندی یا در قالب جانبداری و دفاع از متفکرین قبلی دست به نظریهپردازی زده یا با رد آن و موضعگیری انتقادی، دیدگاهی جدید ارائه کرده است؛ اما در میان اندیشمندان مسلمان مذکور در این کتاب، ما نه شاهد تحلیل وقایع جوامع و علل تغییر آن هستیم و نه شاهد افکاری خاص در چارچوب مکاتب این علم؛ و اگر هم نظریات خاصی در این حوزه از برخی از آنان همانند شریعتی ارائه شده باشد، دلیلی بر وجود علم جامعهشناسی تاریخی در حوزۀ ممالک اسلامی نیست.