چکیده:
جان رالز ( 2002-1921)مهمترین فیلسوف سیاسی قرن بیستم است. او دو دورهی فکری دارد، دردورهی اول فکری خود که در کتاب نظریهای دربارهی عدالت نمایان میشود، از کانت در حوزهیفلسفهی اخلاق اثر پذیرفته است. کانت انسان را خودآیین میداند؛ هرگاه شخص بر اساس عقل خود،به انتخاب اصول بپردازد به صورت خودآیین عمل کرده است. شخص فقط باید بر اساس اصولی کهخودش انتخاب کرده است عمل کند. در نظر کانت، تصمیم شخص به پیروی از امیال به جایمتابعت از عقل خویش، نمونهی اعلای دیگرآیینی است. رالز در نظریهی عدالت خویش از موقعیتیبه نام موقعیت اولیه نام میبرد که در آن موقعیت فرد نسبت به منافع فردی خویش ناآگاه است و ازاین طریق به انتخاب اصول عدالت میپردازد. اصولی که در این موقعیت انتخاب میشود، عین عدالتاست. فرد حاضر در موقعیت اولیهی رالز که در پشت پردهی بیخبری قرار گرفته است شباهتفراوانی با فرد عقلانی و خودآیین کانت دارد. هر دو برای فردی که میخواهد دربارهی اصول عدالتداوری کند و اساس و پایهای اخلاقی را پی بریزد، شرایطی را در نظر میگیرند: این فرد باید خودآیینو آزاد باشد و این خودآیینی در سایهی نادیده گرفتن منافع فردی حاصل میشود. همچنین در هردو نظریه، اصول توسط افرادی عقلانی انتخاب میشوند و این افراد تنها تحت قوانینی که خودانتخاب کردهاند، عمل میکنند.
J. Rawls is the most prominent political philosopher in 20th century. Hehas two periods in his works and thoughts. Kant has influenced him onfirst period which is evolved in A Theory of Justice. Kant claims thathuman being is autonomous, thus every person based on his reasonmakes choices. The person ought to act only based on his principleswhich are made choice by himself. In Kant, person’s decision fallowingthe desire, rather fallowing the reason which is a clear example ofheteronomous. Rawls, in A Theory of Justice, introduces the initialposition in which any person is ignorance of his interests. The principleof justice is determined via this position. The person who is in Rawlsinitial position and veil of ignorance is similar with Kantianautonomous person. Both of them, once, would make decision onprinciples of justice consider the conditions such as: neutrality, freefrom interest, autonomy; all in all, in two theories, the principle isselected by rational agents and such agents follow the laws which areselected by themselves
خلاصه ماشینی:
هر دو براي فردي که مي خواهد درباره ي اصول عدالت داوري کند و اساس و پايه اي اخلاقي را پي بريزد، شرايطي را در نظر مي گيرند: اين فرد بايد خودآيين و آزاد باشد و اين خودآييني در سايه ي ناديده گرفتن منافع فردي حاصل مي شود.
شرايط موقعيت اوليه به گونه اي است که فرد مي تواند در آن شرايط ، انتخاب خودآيين داشته باشد و بر اساس عقل خود اصول عدالت را تعيين کند.
حال اگر سؤال شود چرا رالز چنين شرايطي را براي افراد در موقعيت اوليه ترسيم مي کند؟ در پاسخ مي توان گفت چون رالز مي خواهد افراد را در موقعيتي برابر و بي طرف قرار دهد تا آنها بتوانند اصول مشترک عدالت را انتخاب کنند و اين اصول بر اساس منافع شخصي نباشد.
رالز در کتاب نظريه اي دربارهي عدالت مي گويد: فرض من اين است که افراد در موقعيت اوليه عقلاني اند؛ يعني همه تلاش مي کنند تا در انتخاب اصول عدالت ، به بهترين شکل ، منافع خود را پيش ببرند.
رالز مي گويد: من بر اين باورم که کانت معتقد بود يک شخص هنگامي به صورت خودآيين عمل مي کند که اصول عملش توسط خودش به عنوان موجود آزاد و عقلاني انتخاب شده باشد.
پس همان طور که کانت مي گويد افراد بايد به صورت خودآيين عمل کنند، رالز نيز اعتقاد دارد که عمل بر پايه ي اصول مورد قبول در موقعيت اوليه ، همان عمل کردن به نحو خودآيين است ؛ زيرا افراد، خودشان اين اصول را در موقعيت اوليه انتخاب کرده اند.
, (ed), “On the Kantian Interpretation of Rawls Theory” in Critical Assessment of Leading Political Philosophers, pp.