چکیده:
داستانهای عامیانه عموماً دارای ساختاری کلاسیک، محتوایی پیشبینیپذیر و پایانی بستهاند. بهلحاظ محتوا نیز، اغلب تابع کلانروایتهای اجتماعی و اخلاقیاند که مبتنی بر آن، بدکاران کیفر میبینند و نیکوکاران پاداش میگیرند؛ باوجود این، استثناهایی نیز وجود دارد. در این نوشتار نشان داده میشود که در بسیاری از داستانهای عامیانه، فراروایتهای اخلاقی شکسته میشوند؛ چنانکه شخصیت داستان با ارتکاب کنشی غیراخلاقی، فرجامی نیک مییابد و سعادتمند میشود. در این داستانها، پیامد کنشِ ناپسند مجازات نیست و کنشگر نیز از راه ناصواب و بیهیچ رنجی به ثروت میرسد، سعادتمند میشود و مقام و منزلت مییابد. طرفه آن است که این داستانها نهتنها در طول زمان ازمیان نرفتهاند؛ بلکه سینهبهسینه نقل شده و بهواسطة راویان معتبر (پدربزرگها و مادربزرگها) مشروعیت یافتهاند. هدف مستقیم این داستانها سرگرمی است، نه تعلیم؛ اما به قول لیوتار، بهسبب «تکرار در طول زمان» و بهواسطة «اعتبار راوی»، گویی از حوزة اخلاق توصیفی بیرون آمده و کمکم به حوزة اخلاق هنجاری (تجویزی) وارد شدهاند. بدین ترتیب، بهنظر میرسد افول فراروایتها که از ویژگیهای ادبیات پستمدرن است، دستکم در حوزة فراروایتهای اخلاقی، در داستانهای عامیانه نیز رخ داده است. در این نوشتار، کوشش میشود ابعاد مختلف این مسئله تبیین شود.
خلاصه ماشینی:
اين داستان هاي موسوم به قصه هاي عاميانه که نه پديدآورندگانشان به درستي شناخته اند و نه زمان پديدآمدنشان مشخص است ، در وهله نخست براي سرگرمي و آرامش خاطر تودهها پديد آمدهاند )درويشيان و خندان ، ١٣٧۹ ١/ ١٤-١٥(؛ اما به سبب جاري و ساري بودن در زندگي مردمان ، آشکارا يا پنهاني به تعليم »فرهنگ « نيز پرداخته اند.
هيچ يک از اين دو مقاله و همچنين ساير مقالاتي که در حوزة داستان هاي عاميانه ايراني نوشته شده و مورد بررسي نگارنده نيز قرار گرفته است ، دربارة فراروايت هاي اخلاقي با تمرکز بر مسئله مورد نظر نويسنده در مقاله حاضر سخن نگفته اند.
نکته اين است که قصه هاي عاميانه که عموما بدون حمايت طبقه حاکم ساخته ، پرداخته و سينه به سينه نقل و منتشر مي شوند، تحت هژموني و فرهنگ غالب پديد مي آيند؛ يعني حتي در فضاي کاملا فانتزي آن ها نيز که ديوان و پريان مجال عرض اندام دارند، بازهم چهارچوبهاي کلي اعتقادي، فرهنگي و اجتماعي حاکم همچنان حفظ، حمايت و ترويج مي شوند؛ مثلا ديوان به نام حضرت علي )ع (، گاه به نام حضرت سليمان )ع ( و گاه نيز به نام حضرت خضر سوگند مي خورند )مثل داستان »ملک جمشيد و ديو سيب دزد«(؛ بچه ديوان سوگند مادر مبني بر حرام کردن شير خود بر آنان را جدي مي گيرند و به پيمان خود مبني بر نخوردن قهرمان قصه پايبند مي مانند )مانند داستان 3 »تک ترکمان «( و نمونه هاي بسيار ديگر.