چکیده:
جهان ایرانی در برگیرندۀ مجموعهای از اقوام، آداب و رسوم، ادبیات و تاریخ است که گسترۀ جغرافیایی وسیعی را در بر میگیرد. از قرن هجدهم با حضور استعمارگران غربی در شرق، این پهنه نیز تحت تأثیر تغییرات بنیادی در فرهنگ آن قرار گرفت در نتیجه خودآگاهی فرهنگی میان ملل مختلف جهان ایرانی با هویت ملی پیوند یافت. از این رو اندیشمندان ایرانی اگرچه از بایگانی شرقشناسی وام گرفتند ولی در انتخاب گزارههای خود متأثر از وقایع جامعۀ خویش بودند. در این پژوهش با کمک روش دیرینهشناسی روند شکلگیری دانش ایرانشناسی بررسی میشود. نتایج تحقیق نشان داد: دانش ایرانشناسی اگرچه خودآگاهی فرهنگی ایرانیان را با کمک ابزارهایی مانند انتشارات و آموزش تقویت کرد ولی با پرداختن به موضوع شناخت ایران ملی، فرهنگ را در راستای ملیت به کار گرفت و ایرانیان در قرن بیستم تاریخ مشترک و زبان فارسی را در راستای هویت ملی بازتولید کردند.
In East nationalism is known as a movement against imperialism and for self- protection. This movement influences the Iranian World – the World which had one cultural and political literature at least in urban societies and elites – and ties the concept of nation to concepts like race, language, territory and history. For nation- building, the Iranian World intellectuals uses new European scientific methods and knowledge. They find it more appropriate for their nation-states’ benefits. Applying new methods developed a new scientific literature that emerged the knowledge of Iranology. This article is used the archaeology of knowledge to study the texts, which introduced Iranian Studies at its early emergence. The hypothesis is even Iranology discourse in Iran is impressed by Orientalism archives, it is affected by the Iranian World’s political and social context. So Iranology appears when Iranian society interacts with modern changes in Iranian World and needs an Iranian identity. Then Iranology actuate Iranian cultural identity to a national cultural identity.
خلاصه ماشینی:
نتایج تحقیق نشان داد که دانش ایرانشناسی خودآگاهی فرهنگی ایرانیان را بهکمک ابزارهایی مانند انتشارات و آموزش تقویت کرد، ولی با پرداختن به موضوع شناخت ایران ملی فرهنگ را درراستای ملیت بهکار گرفت و ایرانیان در قرن بیستم تاریخ مشترک و زبان فارسی را درراستای هویت ملی بازتولید کردند.
بااینحال، باید در نظر داشت که حتی انتخاب منابع ایرانشناسی غربی برای ترجمه یا استفادۀ مجدد گزارههای آن در پژوهشهای ایرانیان با الگو و اهداف خاصی صورت گرفته که این اهداف در بستر وقایع اجتماعی و سیاسی ایران بوده است.
نیاز جامعۀ ایرانی به دانش ایرانشناسی به تولید بیشتر نوشتههای مرتبط با تاریخ و ادبیات ایران انجامید، بهطوریکه متون متعددی در رابطه با این موضوع در روزنامهها و مجلات منتشر میشد و بسیاری از آنها مبنای علمی درستی نداشت.
همچنین مطالعات بومی برخلاف سنتهای رایج شرقشناسی که عموماً زبان را محور اصلی معرفت خود قرار میداد، به تاریخ روی آوردند، چراکه در شرقشناسی غربی بدون شناخت زبانهای شرقی امکان ورود به جامعۀ شرقی و بررسی آن وجود نداشت، ولی برای ایرانشناس ایرانی که به زبان فارسی تسلط داشت، زبان تنها گسترۀ خوانندگان را مشخص میکرد و آنچه برای او مجهول مینمود قسمتهای ناشناختۀ تاریخ خود و تحلیل وقایعی بود که امروز جایگاه او را بهمنزلۀ ایرانی در جهان مشخص میکرد.
این انتقادات تنها به کشور ایران محدود نمیشد، بلکه سایر کشورهای جهان ایرانی نیز بهدنبال نفی و تغییر بخشی از فرهنگ مکتوب فارسی بودند (پاشازاده 1391: 16- 18Khalid 2015: 28; ).