چکیده:
مایکل ریفاتر در نقد نشانهشناسی جدیدِ خود درپی آن است تا با تبیین ماهیّت و کارکرد زبان شاعرانه در متون ادبی و با تکیه بر توانش زبانی ابَرخوانندگان، به خوانشی جدید از شعر دست یابد. تمثیل «طوطی و بازرگان» در مثنوی بهدلیل ظرفیّت خاص و ساختار دیالکتیکی، بستری مناسب برای انطباق با فرایندهای نظریة یادشده است. این پژوهش بهشیوة توصیفی ـ تحلیلی خاستگاه «توصیه به مرگ ارادی به مدد رهایی از آفات شهرت» ـ ذکرشده در تمثیل مدّنظر ـ را تبیین و چگونگی بسط آن با فرایندهای مطرح در نظریة ریفاتر را بررسی میکند. با بررسی این مؤلفهها میتوان پیبرد مولوی در فرایند «انباشت» در زنجیرة دوم، یعنی «مردن» که بنای اصلی مبحث است، تعابیری ملموستر را برای حقیقتنمایی بیشتر داستان برگزیده است. در «منظومههای توصیفی» منظومة کلانِ «طوطی» بهدلیل داشتن اقمار فلکیِ بیشتر، در رأسِ دو منظومة خُرد دیگر قرار میگیرد. این امر تأییدکنندة آن است که حکایت، گرد محور روح و مسائل ترتیبیافته بر آن میچرخد. در فرایند «بسط» نیز بهدلیل توجه همیشگی به تیپسازی و علاقهمندی به روانشناسیِ شخصیتها، با افزودن نقشمایههای آزاد و کنشهای غیرضروری، مفهوم فنا و بقا را باورپذیرتر کرده است.
In his critique of modern semiotics, Michael Riffaterre seeks to achieve a new reading of poetry by explaining the nature and function of poetic language in literary texts and by relying on the linguistic ability of the readers. The allegory of ‘the parrot and the merchant’ of Masnavi is a suitable context for adapting to the processes of the mentioned theory due to its special capacity and dialectical structure. The present study investigates in a descriptive-analytical way the origin of ‘recommending voluntary death with the help of getting rid of the pests of fame’ in the mentioned allegory and how it is developed through the processes proposed by Rifater’s theory. By examining these components, it is possible to understand that in the process of ‘accumulation’, in the second chain, the concept of ‘death’ which is the main building block of the subject was used to make the story more real. In descriptive systems, the macro-system ‘parrot’ is at the top of two other micro-systems due to having more constellations, which confirms that the anecdote revolves around the soul and related issues. In the process of ‘expansion’, due to the constant attention to typology and interest in the psychology of characters, by adding free themes and unnecessary actions, the concepts of annihilation and survival have become more believable.
خلاصه ماشینی:
براساس اين خوانش ، تمثيل طوطي و بازرگان به دنبال آن است که به ديگران توصيه کند مراقب داشته هاي خود باشند و آنان را با رفتاري نسنجيده از کف ندهند؛ اما با توجه به تأويل پذيري متون عرفاني و زبان غيرصريح منظومه ، در خلال ابيات و در بخش پاياني تمثيل ، نشانه ها و کاربردهاي نامتعارفي از زبان ميبينيم که مانع از آن ميشود که شعر را به طريق محاکات و صرفا بازنمايي يک رويداد تلقي کنيم ؛ مثلا در مصراع هايي مانند «قصۀ طوطي جان زينسان بود» (مولوي، ١٣٧٣: ٩٥) «اندرون توست آن طوطي نهان » (همان : ١٠٥)، «طوطي من مرغ زيرکسار من / ترجمان فکرت و اسرار من » (همان )، «طوطياي کآيد ز وحي آواز او» (همان )، «اي حيات عاشقان در مردگي » (همان : ١٠٧)، «تن قفس شکل است تن شد خار جان » (همان : ١١٢)، «کو يکي مرغي ضعيفي بيگناه / و اندرون او سليمان با سپاه » (همان : ٩٧)، «جان من کمتر ز طوطي کي بود» (همان : ١١٢٢) خواننده در فرايند خوانش شعر در امتداد شبکه هاي متني و بينامتني به جلو رانده ميشود و موانع تفسير متن از سر راهش کنار ميرود و وارد مرحلۀ دوم ، يعني خوانش پس کنشانه ميشود؛ بدين ترتيب توجه خواننده به دلالت شعر (معناي آشکار) و جنبه هاي نشانه پردازانۀ آن جلب خواهد شد.