چکیده:
از آنجا که تمامی جریانهای فکری موجود در نسلهای مختلف نظریه انقلاب تنها قادر به شناخت و تفسیر ابعاد آن دسته از انقلابهایی هستند که در صدد شناخت آنها برآمدهاند، به نظر میرسد استفاده از آنها برای توجیه نظری انقلابهای آتی معقول و کارآمد نباشد. بر این اساس، شاکله اصلی نظریههای انقلاب در طول چهار نسل نظری پیشین مبتنی بر یک مجموعه از عوامل و مولفههای از پیش تعیین شده به عنوان عوامل پیشبرد انقلاب است که بنا بر ضرورت در تمامی انقلاب-ها به ویژه انقلابهایی که بعد از زمان ارائه آنها به وقوع پیوستهاند موضوعیت ندارد. با توجه به این توضیحات و عنوان نوشتار حاضر میتوان این سوال را مطرح کرد، آیا تمامی ابعاد انقلابهای عربی به واسطه دیدگاههای موجود در نسلهای چهارگانه نظریه انقلاب قابل توجیه و تبیین نظری هستند؟ نتیجه بررسیهای بعمل آمده گویای آن است که حداقل در سه حوزه یعنی اتصال فرآیندی سطوح داخل و بینالملل در یک چارچوب تاریخی خاص، نقش بیطرفانه ارتش در تبدیل ناآرامیها به انقلاب و در نهایت پیروزی انقلابها در شرایط فقدان رهبری با عوامل مورد اشاره در نظریههای پیشین تفاوت عمیقی دارند. مولف در این اثر قصد دارد بر پایه روش انطباق عوامل تاثیرگذار بر بروز ناآرامیهای عربی در سه حوزه مذکور با عوامل مورد اشاره همسان در نظریههای چهارگانه انقلاب تفاوتهای یاد شده را بررسی نماید.
خلاصه ماشینی:
بر این اساس، شاکله اصلی نظریههای انقلاب در طول چهار نسل نظری پیشین مبتنی بر یک مجموعه از عوامل و مولفههای از پیش تعیین شده به عنوان عوامل پیشبرد انقلاب است که بنا بر ضرورت در تمامی انقلابها به ویژه انقلابهایی که بعد از زمان ارائه آنها به وقوع پیوستهاند موضوعیت ندارد.
با توجه به این توضیحات و عنوان نوشتار حاضر میتوان این سوال را مطرح کرد، آیا تمامی ابعاد انقلابهای عربی به واسطه دیدگاههای موجود در نسلهای چهارگانه نظریه انقلاب قابل توجیه و تبیین نظری هستند؟ نتیجه بررسیهای بعمل آمده گویای آن است که حداقل در سه حوزه یعنی اتصال فرآیندی سطوح داخل و بینالملل در یک چارچوب تاریخی خاص، نقش بیطرفانه ارتش در تبدیل ناآرامیها به انقلاب و در نهایت پیروزی انقلابها در شرایط فقدان رهبری با عوامل مورد اشاره در نظریههای پیشین تفاوت عمیقی دارند.
چنین تحلیلی به مانند دیگر رویکردها در نظریههای انقلاب مبتنی بر این فرض روششناختی است که انقلابها متشکل از ویژگیهای مشخص هستند و میتوان آنها را طبقهبندی (نظیر مولفههای مورد اشاره گلدستون در خصوص وقوع انقلابهای رنگی) یا ترکیب (مانند ارائه تحلیلهای صفر و یک از انقلابهای جهان سوم توسط فوران) نمود (Goldeston, 2016: 76-80; Panahi and Baghini, 2015: 91-2).
اقدامات ارتش مصر در انقلاب سال 2011 از دو منظر با نمونههای مورد اشاره در نظریههای انقلاب تفاوت دارد: اول، بیطرفی ارتش علیرغم برخورداری از قدرت لازم برای سرکوب Revolution from Above ناآرامیها؛ دوم، ورود نظامیها به تحولات در پرتو منافع اقتصادی ایشان.