چکیده:
آینده تاریخ ایران تا حد زیادی در گرو روایتی است که ما از گذشته آن ارائه میکنیم. این روایت میتواند رو به آزادی و مسئولیتپذیری باشد، و نیز میتواند نوعی گذشتهگرایی را بر ما تحمیل کند که ما را از پیشرفت بازدارد. هر دو روی سکه، حی و حاضر هستند. بسته به اینکه ما چه رویکردی و چه ارزشی را مد نظر داشته باشیم، آینده گذشته ایران نیز متفاوت خواهد بود. من در این مقاله، ضمن بررسی و نقد کتاب «وزارت و دیوانسالاری ایرانی در عصر اسلامی» (تالیف صادق سجادی)، با توجه به رویکرد مولف در اعتباربخشی به گذشته، به نقد تاریخ دیوانسالاری پرداختهام و ملاحظاتی چند به نحو انتقادی و با رویکرد هرمنیوتیک را بیان کردهام. از نظر من، آینده پیشرفت ایران قبل از هر چیز در گرو تهافت دیوانسالاری آن است. این دیوانسالاری به جای نظم و کارامدی و شفافیت، به پوشانندگی میانجامد. این آینده است که چراغ راه گذشته است.
The future of Iran’s history largely depends on narratives we present from its past. The narratives can lead to freedom and responsibility, or they can impose a kind of retrospective on us that prevents us from progressing. Depending on what approach and values we have in mind, Iran's past will also be different. In this article, by reviewing “Iranian Ministry and Bureaucracy (Vezarat & Divansalari) in the Islamic Era” (written by Sadeq Sajjadi), I have critiqued our vicious history with regard to the author's approach to validation of the past, and have expressed some critical arguments in a suspicious hermeneutic method. In my opinion, the future of Iran’s progress is first and foremost dependent on the deconstruction of its bureaucratic (Divansalari) relations. This bureaucracy, instead of order and efficiency, and transparency, leads to obscurity. This is the future that is a searchlight for, and the beacon of the past.
خلاصه ماشینی:
من در این مقاله ، ضمن بررسی و نقد کتاب «وزارت و دیـوان سـالاری ایرانـی در عصـر اسـلامی» (تـالیف صـادق سـجادی)، بـا توجـه بـه رویکـرد مولـف در اعتباربخشی به گذشته ، به نقد تاریخ دیوان سالاری پرداختـه ام و ملاحظـاتی چنـد بـه نحـو انتقادی و با رویکرد هرمنیوتیک را بیان کرده ام .
اگـر در پـی معنـای تـاریخ ـ یعنـی تجربه های واقعی ـ باشیم ، در خصوص این دو مفهوم نیز باید تردید ایجاد کنیم : آیا واقعـاً در میان ما بازار، یعنی جایی برای تبادل و داد و ستد عمومی کالا وجود داشته است ؟ آیا مردمـی که در بالا از آنها سخن رفت با چیزی به نـام پـول آشـنایی داشـته انـد؟ پرسـش بنیـادیتـر، کالاهای تولیدی ما چه بـوده و «جـای» تولیـد آنهـا کجـا بـوده اسـت ؟ سـعدی در یکـی از حکایات خود تنها کالای تولیدی منتسب به قلمرویی به نـام ایـران (یـا پـارس ) را «گـوگرد» میداند.
اگر دیوان سـالاری ایرانـیـاسـلامی نظـامی «مقتدر و باشکوه » توصیف میشود که «کارگزاران بلندپایـه دیـوانی زمـام امـور را در دسـت داشتند»(ص ١٧) باید پرسید تشتخانه از چه اقتدار و شکوهی سخن میگوید؟ بیت الشراب بـا «دوره اسلامی» چه نسبتی داشته است ؟ با فرض شور و شوق به تداوم آن دیوان سـالاری، آن «جایی» که در آن برده و کنیز در کنار قاطر و خر خرید و فروش میشـده را اکنـون بایـد در کجای دیوان سالاری ایرانی اسلامی جای داد و شکوه آن را درک کرد؟ سجادی بـه اختصـار مینویسد «به رسم آن روزگار یکی از نخستین کارهای وزیر نـو محاکمـه و مصـادره سـلف خویش بود»؛(ص ٤٨٠) اما از دیوانی که این کاره بوده است ، یعنی «دیوان ضـبط » سـخنی بـه میان نمیآورد.