چکیده:
چیستی حقیقت وحی و تبیین چگونگی دریافت آن توسط نبی، همواره در تاریخ اسلام مورد مداقه و مناقشه بوده و هست. در زمان حاضر بعضی افراد از جمله عبدالکریم سروش که تحت تاثیر مستقیم و گسترده نظریات هرمنوتیکی و زبانشناختی برخی اندیشمندان غربی است، با ایجاد تردید در ماهیت زبانی وحی از یک سو و با ایجاد تشکیک در منبع وحیکننده از سوی دیگر، میان نظرگاه متقدمان و متاخران تفاوتی جدی به وجود آوردهاند. با آغاز این جریان نقدهای درخور توجهی از سوی علمای حوزوی و دانشگاهی به روبنای دیدگاههای وحی شناختی سروش وارد شد؛ اما به خاستگاه و زیربنای آن دیدگاهها کمتر پرداخته شده است. در این مقاله زیربنا و مبانی دیدگاههای وحی شناختی وی را که مبانی دینشناختی، معرفت شناختی، هرمنوتیکی و زبان شناختی است، استخراج و نقد میکنیم. عمده اشکالاتی که به دیدگاههای سروش وارد است، از این قرارند: اجمالگویی و ابهام در تبیین نظریه؛ ضعف در روش شناسی؛ خلط میان مباحث مختلف؛ قیاس غلط اسلام با ادیان و فرق دیگر؛ ادعاهای بیدلیل و نسبی گرایی معرفتی.
The discussion and debate on the essence of the reality of revelation and explanation of how it is received by Prophet Mohammad, has always been noticed in the history of Islam. Nowadays some people such as Abdol-Karim Sorush, greatly affected by the hermeneutical and linguistic theories of Western scholars, have created a serious difference between the ideas of past and recent scholars, doubting the linguistic essence of revelation on the one hand, and suspecting the source of revelation on the other hand. From the beginning of the formation of this idea, there has been considerable criticisms on Sorush’s ideas on the knowledge of revelation, by Howzah and University scholars; yet the basis and origin of these ideas are less discussed. This article extracts and criticizes the basis and substructure of Sorush’s views on the knowledge of revelation, which is the base of religious studies, epistemology, hermeneutics and linguistics. The main criticisms of Sorush’s view are as follows: an ambiguous and vague presentation of the theory; weakness of methodology; confusion between different discussions; a wrong comparison between Islam and other religions and sects; non-justified claims; cognitive relativism.
خلاصه ماشینی:
اين نظريه نميتوانست سروش را به خواستۀ خود برساند؛ چراکه حتي با پذيرش برابري همۀ اديان با يکديگر، آنچه فعلا در جامعۀ ايران اعتقاد بيشــتر مردم را تشـکيل مي دهد، بر خلاف آن چيزي اسـت که سـروش مد نظر دارد؛ از اين رو وي کم کم پا را فراتر گذاشت و خدشه هاي خود را بر اصل دين وارد کرد؛ يعني او ابتدا مباحث بسط تجربۀ نبوي، ذاتي و عرضي در دين و دين حداقلي را مطرح کرد و سپس به نقد نظريۀ امامت پرداخت و اکنون هم مسئلۀ وحي را هدف قرار داده است .
يکي ديگر از راههاي تشـخيص ذاتي از عرضي دين ، استنباط علل و شرايع اسـت ؛ مثلا اگر حکمت اينکه خداي سـبحان قطع يد را به عنوان حد سـارق معرفي کرده است ، آن بـاشــد کـه ديگران بـه دزدي روي نياورند، از آنجا که ما اکنون راههاي ديگري نيز براي جلوگيري از دزدي پيش رو داريم ، معلوم ميشـود اين حکم عرضـي اسـت .
ثانيا رقيب وي با تمســک به ادله نقلي ميتواند نقيض ادعاي او را اثبات کند؛ يعني مثلا ممکن اسـت شخصي با استناد به اينکه قرآن جامع جميع علوم و حقايق است ، ادعا کند که دين موظف به پرداختن به علوم طبيعي نيز اســت و متن ديني قابليت همۀ حقايق را دارد و از ضــعف ماســت که تا کنون نتوانسته ايم اين علوم را از قرآن استخراج کنيم .