چکیده:
هربرت مارکوزه فیلسوف فرانکفورتی و عضو موسسه مطالعات تحقیقات اجتماعی، تلاش کرده است تا مفهوم عقل از منظر هگل را با تعریف جدیدی ارائه دهد. او در نگاه متفاوت خود با اضافه کردن روانکاوی درصدد است تا نشان دهد که مقولة شناخت و خودآگاهی بدون پرداختن به بخشهای پنهان ذهن میسر نمیشود. او با مدد از روانکاوی فرویدی به این مسئله میپردازد که بخش مهم شناخت میل است که توسط سیستم استبداد و دیکتاتوری در تاریخ سرکوب شده است به همین دلیل اجازة تغییر به سوژه و جامعه عموماً داده نمیشود. برای مارکوزه ساحت زیباییشناسی و هنر (تا حدی به عنوان عنصری زنانه) بخشهایی هستند که به ناخودآگاه روان مربوط شده و از طریق آنها میتوان به شناخت بخشهای مغفول و موقعیت میلِ فردی پرداخت و به آزادی نزدیک شد. بررسی مورد مطالعاتیای چون کمالالملک از فرهنگ ایرانی با توجه به تمام زوایایی که مارکوزه آن را شرح میدهد مثال بسیار خوبی است. هنرمندی که با دیدنِ تغییر در جهانِ مدرن غرب، تغییر نمیکند و برعکس در برابر آن مقاومت نیز میکند و اتفاقاً به خودآگاهی مورد نظر مارکوزه نائل نمیشود. همین مسئله موضع مارکوزه را با پیچیدگی جدیدی روبهرو میکند که فراروی از نظر مارکوزه-فورید را ضروری میداند. این نوشتار تلاش میکند تا ناکافی بودن هر کدام از دیدگاههای فلسفی و روانکاوی را با توجه به مثال گفتهشده بکاود و بگوید میلِ سوژة درگیر ناخودآگاه، خیلی پیشتر از دورة بلوغاش در عنفوان کودکی مصادره شده و وی از هرگونه حرکتی عقیم و ناتوان است. در این روایت جدید مشخص میشود که مفهوم عقل به بازیابیای فراتر از صرف تحقق زیباییشناسیِ مدنظر مارکوزه و به نوعی مواجهه با تروما نیاز دارد و بنبستهای آن از آنچه که هگل، مارکوزه و فروید میپندارند جدیتر و عمیقتر بوده و راه حلی انضمامی و البته غیرشعاری طلب میکند.
Herbert Marcuse, a Frankfurt philosopher, has tried to redefine the concept of reason from Hegel's point of view. In his different view, he tries to show that the category of cognition and self-consciousness is not possible without addressing the hidden parts of the reason by adding psychoanalysis. He argues that it is an important part of recognizing desire and has been suppressed by the system of dictatorship in history. For Marcuse, the field of aesthetics and art are the parts in which the psyche is manifested, through which one can recognize the neglected parts and the position of individual desire and approach freedom. A case study of Kamal al-Molk of Iranian culture is a very good example, given all the angles that Marcuse describes. An artist who does not change when he sees change and, on the contrary, resists it and does not happen to achieve the self-consciousness that Marcuse wants. This poses a new complexity to Marcuse's position. This article tries to explore the inadequacy of each of the philosophical and psychoanalytic views according to the given example to say that the desire of the subject involved in the individual subconscious is confiscated long before puberty in childhood. He is barren and incapable of any movement. In this new narrative, it becomes clear that the concept of reason has a recovery beyond the mere realization of Marcuse's intended aesthetics, and that its implications are more serious and profound than what Hegel, Marcuse, and Freud thought.
خلاصه ماشینی:
به زعم نگارنده تحقق دو مرحلۀ ابتدایی به دلیل ناخودآگاه بـودن بـسیار دشـوار اسـت و برخلاف آنچه که مارکوزه می پندارد نمی توان رخداد آن را بدیهی انگاشت چـرا کـه ایـن آگاهی بررسی کشمکش های درونی سوژه با پیرامون خود را می طلبد تـا بـه او یـادآوری کند که چطور ناتوان از شناخت دیگری است و یا چطور میل او نادیده گرفته شده است و او ابژه های اطراف خود را چطور تجربه می کند؟!
ضرورت روبه روشدن با آینه ، حل تروما و تحقق میل همان طور که گفته شد، ساحت زیبایی شناسی و هنر برای مارکوزه عرصه ای است کـه در آن میل سرکوب شده در ضمیر ناخودآگاه سربرمی آورد و تمام تلاش برای غلبه بر جزمیت عقل شکل می گیـرد، در ایـن میـان اگـر هنرمنـد بـه عنـوان نمـاد بـه کارگیرنـدة ایـن ناخودآگاهی نتواند با میل و روان و غریزة پنهان خود ارتباط برقرار کنـد عمـلا هـیچ اثـر هنری مهم و تاثیرگذاری نمی تواند ایجاد کند.
اما چرا این بازشناسی رخ نمی دهد؟ و با تفسیر فلسفی چطور می توان این ناکـامی و سیکل معیوب را تحلیل کرد؟ بر اساس همین مثال ملموس و جزئی مشخص می شـود که به تماشای آگاهی و تغییر دیگران نشستن ، در ما آگاهی و تغییری ایجاد نمی کند، بـه عبارت بهتر، ما از مسیری آگاهانه و شـاید از روی اختیـار نمـی تـوانیم وارد مـسیر تغییـر بشویم (آن طور که مارکوزه از سوژه ی انقلابی توقـع دارد) اگـر ایـن اتفـاق آگاهانـه بـود کمال الملک چیزی از جنبش های نقاشی مدرن را از آن خود می کرد، پس خودآگاهی باید از طریق ناخودآگاه وارد شود تا بتواند نظم موجود را بر هم زده امر موجود را نفـی کنـد و دگردیسانه اقدام به کاری کند.