چکیده:
مقاله حاضر با هدف بازسازی انضباط در مدرسه و مناسبات تحقق آن، به تحلیل نقدهایی که به طور عمده از سوی نظریهپردازان جنبش مدرسهزدایی ارائه شده و بازسازي مؤلفههای انضباطی مدرسه بر مبنای آن پرداخته است. در گام تحلیلِ نقدها، از روش تحلیلی- توصیفی و در بازسازیِ انضباط در مدرسه، از روش ترکیبی استفاده شده است. بر مبنای یافتههای حاصل از مطالعه، حدود آزادی و اقتدار در مدرسه، شامل تحقق خویشتن و نفی اقتدار آمرانه، کنش در موقعیت، پذیرش اقتدار ساختارهای زندگی، کسب تجربه و آگاهی و پذیرش اقتدار حامیانه بزرگسالی است. بر مبنای این حدود، مؤلفههای انضباطی در بازسازی مدرسه، شامل توجه و تأکید بر مسئولیت متقابل دانشآموز- معلم، بازتعریف نقش معلم به گونه ای که امکان تعامل دو سویه و آزاد با دانشآموز فراهم شود، ارائه محتوا مبتنی بر اصول حاکم بر دانش و با نظر به نياز و علاقه دانشآموز به مثابه کنشگر فعال و انتخابگر است. با نظر به این مؤلفهها و در جهت تحقق آن، لازم است مدرسه در اين تعریف جدید، امکان انتخابگری در سطح خرد و کلان را داشته و به عبارتی مدرسهای مستقل باشد. زیرا امکان انتخابگری دانشآموز و معلم، بدون امکان انتخاب در سطح کلان توسط مدرسه، همچون آزادی در ارائه محتوا و برنامه درسی- مشروط به رعایت ضوابط دانشی و اجتماعی- امکانپذیر نیست.
خلاصه ماشینی:
بر مبناي اين حدود، مؤلفه هاي انضباطي در بازسازي مدرسه ، شامل توجه و تأکيد بر مسئوليت متقابل دانش آموز- معلم ، بازتعريف نقش معلم به گونه اي که امکان تعامل دو سويه و آزاد با دانش آموز فراهم شود، ارائه محتوا مبتني بر اصول حاکم بر دانش و با نظر به نياز و علاقه دانش آموز به مثابه کنش گر فعال و انتخاب گر است .
Compulsory Miseducation درباره اصول تربيت ذيل تناقض دوم ميان اصل حريت و سنديت طرح گرديده است (شريعتمداري، ١٣٧٦)، مقاله حاضر به بازسازي انضباط در مدرسه از طريق تأمل در نسبت متناقض نماي آزادي و اقتدار در مدرسه مي پردازد؛ زيرا حل اين تناقض و نگاه متفاوت به آن ، با محوريت خودشکوفايي و امکان تحقق استعدادها در مدرسه ميتواند افقي را پيش روي تصميم گيران نظام تعليم و تربيت بگشايد.
بر اساس اين ايده ها که نمونه هاي آنها در آثار پاولف ٢ (١٩٣٦ ـ ١٩٤٩)، واتسون ٣ (١٩٥٨ ـ ١٨٧٨) و نورفتارگراياني مانند گاتري ٤ (١٩٥٢-١٨٨٤)، هال ٥ (١٩٥٩-١٨٨٦) و اسکينر٦ (١٩٩٠-١٩٠٤) مي توان مشاهده کرد، کودک صرفا دريافت کننده منفعل تجربه است که شکل گيري شخصيتش نيازمند محيط بهينه اي در نظر گرفته ميشد که بايد ساخته شود و هدف تربيتش در نهادهاي آموزشي نيز خلق فرصت هايي براي رسيدن به هدف از پيش تعريف شده ، بر اساس معيارهاي عقلانيت و اخلاق بزرگسالي بود (ميلي، ٢٠٠٧، ص .