چکیده:
مسألۀ «سفال مثلثی» اواخر عصر آهن و تاریخگذاری آن با وجود تجدیدنظرهای متعدد، هنوز هم با ابهامات و تناقضاتی همراه است که موجب ناهمخوانی در گاهنگاری محوطههای دورۀ مذکور در منطقۀ شمالغرب ایران شده است. در این نوشتار با هدف از بینبردن ناهمخوانیهای موجود، اقدام به بازبینی همهجانبۀ مسألۀ سفال مثلثی شده و این پرسش مطرح است؛ در منطقۀ شمالغرب ایران کدامیک از گونههای سفالی مرتبط با سبک سفال مثلثی اواخر عصر آهن رواج داشته و هر یک از این گونهها قابل انتساب به چه مقطعی از تاریخ منطقه است؟ برای این کار ابتدا تاریخچۀ کوتاهی از چگونگی شکلگیری نظرات مرتبط، ارائه شده و سپس بافت باستانشناختی سفال مثلثی در محوطۀ حسنلو مورد بازبینی قرار گرفته است. در ادامه بهصورت مستقل و بدون توجه به بافتهای لایهنگاشتی یافتههای سفالی، یک گونهشناسی تطبیقی و گاهنگاری جدید از سفالهای مثلثی ارائه شده است. نهایتاً طبقهبندیِ حاصل از دو بخشِ قبل که مربوط به شمالغرب ایران است برای تطبیق با یافتههای همزمانِ خود در نواحی جنوبیتر در ایرانِ غربی استفاده شده و بهنتایجی در رابطه با سبکهای سفال مثلثی و دورههای رواج این نوع سفال منجر شده است. در نتیجۀ این پژوهش، سبکهای سفالیِ موردبحث بهشکل جدیدی تفکیک شده و گونۀ سفالی «مثلثی-دالبری کلاسیک» که پیشتر با گونۀ مثلثیِ کلاسیک در ظروف کلاسیک و همچنین با سفالهای منقوش دالبُری درهم آمیخته و موجب سردرگمی شده بود، معرفی شده است؛ بدینترتیب درک ما از دورههای استقراری حاوی این سفالها نسبت به قبل واضحتر خواهد شد و تمایز مواد فرهنگی دورههای متفاوت آن قابل فهم شده و در نتیجه میتوان توالی استقراری محوطههای حاوی این سفالها، بهویژه در منطقۀ شمالغربی ایران را بهصورت دقیقتر بهدست آورد. بهعنوان مثال، میتوان گفت یافتههای لایۀ فرسایشی و غیراستقراریِ 3الف در محوطۀ حسنلو نشانههایی از تمام دورۀ تاریخیِ پس از اورارتو تا دورۀ سلوکی را در خود دارد. همچنین در محوطۀ زیویه در اواخر عصر آهن، علاوهبر مواد فرهنگی اصلی دورۀ مانّا نشانههای اندکی از سفالهای دورۀ بعد را میتوان مشاهده کرد؛ هرچند که وجود این سفالها لزوماً نمیتواند به معنی وجود استقرارهای گستردۀ همزمان با آنها در محوطه باشد.