چکیده:
در نوشتار حاضر برآنیم تا به یکی از وجوه فلسفه ذهن، یعنی بحث از سرشت حالات ذهنی، از نگاه ویتگنشتاین بپردازیم. کم و بیش، موضع و ایستار ویتگنشتاین پیرامون این بحث را، به دیدگاه رفتارگرایی نزدیک دانستهاند. برای بررسی چند و چون این امر، نخست شمهای درباره مکتب رفتارگرایی در روان شناسی نوین بیان میکنیم و سپس به رفتارگرایی فلسفی نظری میاندازیم و به برخی از آراء فیلسوفان مهم در این باب اشاره میکنیم. در ادامه، موضع ویتگنشتاین را نسبت به رفتارگرایی بیان میداریم و این مهم را نشان میدهیم که از منظر ویتگنشتاین، «پدیدههای ذهنی را نه میتوان به حالات جسمانی یا رفتاری شان فرو کاست و تقلیل داد (تقلیلی که رفتارگرایان انجام میدهند) و نه میتوان بالکل از آنها [ حالات جسمانی و رفتاری] جدا کرد و منفک ساخت»(انفکاکی که دوگانهانگاران برقرار میکنند). پس از طرح و شرح این مباحث، در انتهای نوشتار، نتایج و رأی مختار خویش را در باب نسبت ویتگنشتاین و رفتارگرایی بیان میکنیم.
In this article, we will deal with Wittgenstein’s view concerning the nature of mental states. As we know, Wittgenstein's position in this respect has been regarded by some of his commentators as something like behaviorism. In order to assess their claims, we will first turn to behaviorism in modern psychology as well as philosophical behaviorism, and then state Wittgenstein's own position about behaviorism by emphasizing on the point that, on Wittgenstein's view, "mental phenomena are neither reducible to, nor totally separable from, their bodily and behavioral expressions.
خلاصه ماشینی:
(لو، ١٣٩٢: ٥١) رفتارگرايي فلسفي عمدتا ديدگاهي است پيرامون معنا و فهم و تحليل الفاظ ناظر بر حالات ذهني و «در قويترين و سرراست ترين صورت خود مدعي است که هر جمله درباره يک حالت ذهني را ميتوان بدون از دست رفتن معنا، با جمله طولاني و پيچيده اي بازنويسي کرد که بيان گر رفتار قابل مشاهده ايست که شخص مورد بحث در موقعيت هاي گوناگون قابل مشاهده بروز خواهد داد.
به طورکلي، ويتگنشتاين با طرح انديشه امتناع زبان خصوصي، در پي آن است که ميل ما را براي کاربرد نادرست از تمايز بين امر دروني [= فرآيند ذهني] و امر بيروني [= رفتار] به کناري بزند و به ما يادآوري کند که شيوه نادرست ما در به کارگيري اين تمايز (که تمايزي گرامري است نه تمايزي ديگر) موجب ميشود بيش از آن چه بايد، بر اهميت درون نگري در ارائه سرشت مفاهيم ذهني تاکيد کنيم و علاوه بر آن ، تعابير نادرستي از نسبت مفاهيم ذهني و شيوه هاي رفتار انساني ارائه دهيم .
به عنوان نمونه ، يک نقد او به موضع کمابيش رفتارگرايانه راسل در تحليل ذهن ، که در حد فاصل زماني بين رساله و ملاحظات فلسفي منتشر شده بود، درباره ميل و ارضاء آن ، دستور و اجراي آن و انتظار و برآورده شدن آن بود که اختصارا عبارت از اين است که به زعم ويتگنشتاين ، [در مورد ميل ] رابطه ميان ميل و ارضاء آن ، يک رابطه دروني است نه بيروني.