چکیده:
این مقاله به بررسی واکنشهای فقرای روستایی، هم روستاییان و هم عشایرِ کوچنشین، به تحولات ایجاد شده در اطراف و اکناف ایران توسط رضا شاه با اتخاذ یک برنامۀ حکومتی استبدادی و نوسازی سریع میپردازد. این مقاله نشان میدهد که چگونه برخلاف فرضیات متعارف انفعال روستایی که هم از سوی غرب و هم از سوی ناسیونالیسم ایرانی مطرح شده است، جوامع رعیتنشین و عشایر چادرنشین در واقع پاسخهای فعال گوناگونی به ابتکار عمل رژیم، هم به حساب خودشان و هم در ترکیب با سایر نیروهای اجتماعی، با هدف دفاع از خود و مقاومت در برابر تغییراتِ نامطلوب در روابط خود با مالکان و مقامات دولتی ایجاد کردهاند.
This article examines the responses of the rural poor, both settled peasants and pastoral nomads, to the upheavals unleashed in the Iranian countryside by Riza Shah’s adoption of a programme of authoritarian state-building and rapid modernization. The article shows how, contrary to the conventional assumptions of rural passivity held by both Western scholarship and Iranian nationalism, peasant and nomad communities in fact generated a variety of active responses to the regime’s initiatives, both on their own account and in combination with other social forces, aimed at defending themselves and resisting unfavourable changes in their relations with landlords and state officials. In the two decades between his arrival in power in 1921 via a coup d’etat and his abdication in 1941, Riza Shah presided over a period of profound political, economic and social change in Iran, unprecedented in its scope and in its pace. Throughout the country the rural poor, both the settled peasants and the pastoral nomads, were deeply affected by the upheavals unleashed by the regime’s choice of authoritarian state-building and modernization based on European models.
خلاصه ماشینی:
مالکان هم به واسطۀ اتخاذ دیدگاه ایدئولوژیک از سوی دولتِ جدید، بهویژه نگرش آن نسبت به مالکیتِ خصوصی و نیز در نتیجه تلاشهای نخبگان روستایی برای حمایت از مالکیت شخصی و مطلق خود بر منابعی که تا کنون به طور جمعی یا مشروط در دست داشتند، با آسیب مواجه شدند.
علاوهبراین، اگرچه ممکن است نفرت روستاییان از مالکانشان عنصری اساسی در نظر گرفته شود، اما به نظر میرسد که تغییرات این دوره منجر به رشدِ شتابانِ آگاهیِ طبقاتی میان عشایر قبیلهای شده بود.
اگرچه جنون شخصیِ شاه برای کسب زمین اغلب به ضرر خاندانهای ممتاز شخصی منجر میشد، اما رژیم او به وضوح یک رژیم صاحبزمین بود و هر دو طبقۀ ارباب و زمیندار به طور کلی در این سالها موقعیت خود را تقویت کردند و بر پایههای مستحکم قانونی قرار دادند.
در میان عشایرِ کوچنشینِ سراسر ایران از جمله بختیاری در جریان بود و این قبایلِ اخیراً ساکنشده، اگرچه شیوۀ زندگی کوچنشینیشان را رها کرده بودند، اما هنوز شبکههای قبیلهای خود را حفظ کرده بودند.
هر چند که دولت در ابتدا، به عنوان تاکتیکی برای تضعیف خانهای بختیاری، از روستائیان حمایت کرده بود، اما به نظر میرسد که آگاهی به سرعت در بین طبقۀ مرفهِ زمیندار و شخصِ رضاشاه در مورد خطر هرگونه موفقیت دائمی کشاورزان در برابر خانها و بهویژه در تحریک روستاییان در نقاط دیگر، برای تأسی از اقدامات این دسته از روستائیان، پدید آمد.
برای مثال، بسیجِ دهنشینانِ بختیاری در چهارمحال، در وهلۀ اول، علیه مالکان و خانهای آنها بود و به نظر میرسد که به واسطۀ ادعای بدیع و تهاجمی خانها بر مالکیتِ مطلقِ خود بر این سرزمین تحریک شده باشد.