چکیده:
ارتباط عقل و دین یکی از بحثانگیزترین مسایل فلسفی و کلامی است و قدمتی طولانی دارد. اهمیت این مسیله، آن را به یکی از موضوعات مهم فلسفه دین معاصر تبدیل کرده است. سوال این است که آیا برای شناخت دین، استفاده از وحی کفایت میکند یا بهکارگیری عقل نیز ضرورت دارد؟ برخی پذیرش و شناخت دین، تدین و ایمان را بدون توجه به عقل، غیرممکن میدانند؛ اما گروهی دیگر، عقلگرایی را موجب بهخطر افتادن تدین و ایمان، و التقاط در دین معرفی میکنند. این نوشتار به روش تحلیلی توصیفی به بررسی دیدگاه میرزامهدی اصفهانی در این زمینه میپردازد که جزو دسته اخیر است. هرچند ایشان استدلالهایی با صورت منطقی برای اثبات خداوند ارایه نموده است، اما شناخت وجود و اوصاف خداوند با عقل و علوم ظلمانی بشر را غیرممکن میداند. همین امر بشر را نیازمند راهنمای غیبی میکند و وجود دین وحیانی را ضرورت میبخشد. این اندیشه مبتلا به مشکل دور در استدلال بوده و اثبات حجیت و عصمت کلام خداوند، نبی و امام، محتاج عقل است.
One of the most controversial philosophical and theological issue is the relationship between reason and religion that has a long history. The importance of this issue has made it one of the most important topics in the philosophy of contemporary religion. The question is whether revelation is sufficient to know religion or is it necessary to apply reason? Some thinkers believe that recognizing and accepting religion and faith is impossible without reason, but others see rationalism as endangering religion and faith, which can lead to eclecticism in religion. This paper studies the perspective of Mirza Mahdi Isfahani in this regard, which belongs to the latter category. Although he has presented logical arguments to prove God, he believes that it is impossible to know the existence and attributes of God with the intellect and the dark (material) human sciences. Hence, this makes man in need of unseen guidance and the existence of a revelatory religion. This idea has "circularity in argument or proof" problem because proving the authenticity and infallibility of the words of God, the Prophet and the Imam requires intellect.
خلاصه ماشینی:
حال سؤال اينجاست که شناخت خداوند چگونه به دست ميآيد؟ آيا فهم و پذيرش وجود خداوند، امري ايماني و غيراستدلالي است و با وحي ميتوان بدان رسيد يا اينکه در اين زمينه نياز به ياري عقل و اثبات عقلي وجود دارد؟ همانطورکه بيان شد، ميرزامهدي اصفهاني عقل استدلالي و فلسفي را نميپذيرد و بهکارگيري آن براي فهم معارف ديني را موجب گمراهي و دور شدن از هدايت ميداند.
در راه اول، آدمي با يادآوري اين نکته که عقل او يا همان «انوار ظاهره» براي ذات ظلماني او ثابت نيست و بود و نبود آن از اختيار او بيرون است، به عبارت ديگر، وجود اين انوار نه به خواست آدمي، بلکه در حقيقت به خواست الهي بوده است، ازاينرو خداوندي وجود دارد که پديدآورندة اين انوار ظاهره ميباشد: اساس استدلال بر وجود خداوند در علوم الهي، بر توجه به انواري از علم و عقل و فهمي است که ذات آنها حاکي از وجود خداوندي است که مالک و قاهر بر آنهاست که وجود و فقدان آنها با خواست و اذن خداوند ميباشد (همان، ص153).
از آنچه گفته شد، چنين بهدست ميآيد که ميرزامهدي اصفهاني، بهرغم رد استدلال و قياس منطقي براي اثبات وجود خداوند و فطري دانستن شناخت خداوند توسط آدمي، دو دليل براي تذکر و يادآوري وجود خداوند معرفي ميکند: اول اينکه بود و نبود عقل و انوار ظاهره در وجود آدمي، بهدست خود او نيست؛ پس خدايي هست که آن را ايجاد کرده است؛ دوم اينکه پديد آمدن امور ظلماني، ادامة وجود و باقي ماندن آنها، از بين رفتن و معدوم شدن آنها، تغيير و تبديل شدن آنها از حالتي به حالت ديگر، همگي به ارادة کسي دلالت ميکند که «حدوث»، «بقا»، «زوال»، «تغيير» و «تبدل» تنها در اختيار اوست.