چکیده:
ادراک و شکل روایت تاریخی در قرن اول اسلام از نیمههای قرن دوم به تدریج در حال تغییر است و در قرن سوم به کلی متحول میشود. شکل نخست روایت که در حدیث، انساب و ایام بروز یافته است، مبتنی بر ساختارِ اجتماعیِ شناختی است که افراد در آن در دورههای مختلف حی و حاضرند و شبکهای را ایجاد میکنند که نسبتهای بلاواسطه و مستقیمی در تاریخ را برقرار میسازند. اما به تدریج با دورشدن از تاریخ مبدأ، یعنی تاریخ حیات پیامبر (ص) و پیدایش آگاهیِ اولیه نسبت به خود این ساختار، یعنی ساختار حدیث، شبکهای تخصصی از راویان حدیث و اخباریون ایجاد میشود که کل ساختار قبل را در خود مجتمع ساخته و وجه حیاتمند آن را ملغی میسازند و به این ترتیب زمینۀ شکلگیری ساختار جدید روایت را که در آن افراد دیگر زنده نیستند و حضورشان به حضور محدث وابسته شده است، فراهم میکنند. این ساختار جدید، در نهایت به شکل غالب تاریخنگاری در اسلام بدل میشود. برای تشریح و دستیابی به این ساختار شناختی، مبتنی بر مبانی نظری و روشی هرمنوتیک جدید و مطالعات فرهنگی کلاسیک، و با تحلیل ساختاری متون تاریخی موجود و نزدیک به قرون ابتدایی، به چارچوبهایی اولیهای از این تحول دست یافتیم.
Historiography of early Islam gradually transforms from its primitive structure of Hadith, Ansab, and Ayyam to a canonized written form. Hadith’s social structure of knowledge is based on the present and lived interconnections of those who experienced the situation and those who narrate it in a cultural environment of oral transmission. There is a concatenation of narrators, passing down the narration by words of mouth. The initial narrator, stands by the last narrator several decades later, in a manner that animates the events of any time through the real direct network of relations and also enlivens the reader in the past. The past is not past anymore. This present and lived structure of historical perception, which may be considered science fiction nowadays, gradually transforms into professional references to the ‘dead’ people who had someday heard or experienced the narrated event. The gradual transformation realized by spatiotemporal distance from the first decades of Islam, becoming self-conscious of the primitive structure by formation of the science of hadith and history, alongside the genesis of a network of reliable professional narrators, who based the event only on their narrations. This new structure became dominant in the history of Islamic historiography and has lasted up to now.
خلاصه ماشینی:
ساختار اجتماعي شناخت و پيدايش تاريخنگاري در فرهنگ اولئە اسلامي سيد عبدالرضا حسيني ١* 2 محمد سعيد ذکايي چکيده ادراک و شکل روايت تاريخي در قرن اول اسلام از نيمه هاي قرن دوم به تدريج در حال تغيير است و در قرن سوم به کلي متحول مي شود.
اما به تدريج با دور شدن از تاريخ مبدأ، يعني تاريخ حيات پيامبر (ص ) و پيدايش آگاهي اوليه نسبت به خود اين ساختار، يعني ساختار حديث ، شبکه اي تخصصي از راويان حديث و اخباريون ايجاد مي شود که کل ساختار قبل را در خود مجتمع ساخته و وجه حيات مند آن را ملغي مي سازند و به اين ترتيب زمينۀ شکل گيري ساختار جديد روايت را که در آن افراد ديگر زنده نيستند و حضورشان به حضور محدث وابسته شده است ، فراهم مي کنند.
در ترجمه فارسي، براي هريک از اجزاي ثابت حديث يک علامت پيکان مانند تعريف کرده است و حديث را به اين شکل پياده ساخته است : / نمودار شماره ١، شکل ارتباط افراد در يکي از احاديث يمامه )سجستاني , ١٣٧٤: ٤٦( اما حديث با اندک تغييراتي در متن با سلسله هاي متعدد روايت شده و ابن ابي داود آن ها را پشت سر هم آورده است .
در اينجا شکلي ديگري را ارائه ميکنيم که گوياي منظور ماست : / نمودار شماره ٣، ساختار شناخت اجتماعي افراد در مجموعه احاديث جنگ يمامه مستخرج از )سجستاني ، ١٣٧٤( در اين شکل جمعي نزديک به محمد (ص ) از صحابه ، در مبدأ تاريخ قرار ميگيرند و عبدالله مقصد نهايي است .