چکیده:
ظهور فاشیسم برتولت برشت و آثار والتر بنیامین پس از ظهور فاشیسم از نمونه های این تاثیر است. ظهور فاشیسم و همراهی مردم آلمان با آن، باعث شد تا اعتماد و اعتقاد مطلق به طبقه ی کارگر انقلابی دچار خدشه و شکست شود. برشت به این باور رسید که اعتماد مطلق به مردم و اعتقاد به رهایی از استثمار ناشی از پیشرفت برآمده از دوران روشنگری، به علت ظهور نامنتظرهی فاشیسم، باید مورد تجدیدنظر قرارگیرد. از دیگر عوارض مهم ظهور فاشیسم، جنگ است. گرچه در زمان نوشته شدن نمایشنامه ی آدم، آدم است هنوز جنگ جهانی دوم آغاز نشده بود اما برتولت برشت با روشن بینی، آن را پیشبینی کرد. اعزام اجباری به جنگ فاشیستی، همراهی ناگزیر انسان با جنگ تجاوزکارانه و استحاله ی شخصیت فردی زیر سرکوب نظام فاشیستی، از عناصر اصلی نمایشنامهی آدم، آدم است هستند. آنچه بیش از همه در این نمایشنامه به چشم می آید، فرصت طلبی انسان است. تقریبا همه ی شخصیت های نمایشنامه، قادر نیستند از استحاله ی خود جلوگیری کنند و این همان فاجعه ی همه گیرشدن خصلت فاشیسم است که دیگر محدود به رهبران و حزب نازی نیست و همه ی مردم را در برمیگیرد. نمایشنامه ی آدم، آدم است یک نمایشنامه ی اپیک است که میکوشد از طریق تکنیکهایی از قبیل فاصله گذاری، بیان تمثیلی، همسرایان پیشگو، شکستن دیوار چهارم بین بازیگر و تماشگر، دگردیسی سفر قهرمان، حوادث اتفاقی، اعلامیه های افشاکننده ی آینده و... تاحد ممکن نمایشنامه را به شکل آموزشی درآورده و از جنبه ی سرگرم کننده یا کاتارسیسی آن بکاهد و تماشاگر را از وضعیت خلسه به موقعیت آگاه شوندگی ارتقاء دهد. تداخل کمدی و تراژدی از خصلت های مهم تیاتر اپیک است. تیاتر اپیک اجازه نمیدهد تا کاتارسیس و ترس و تنبه ناشی از حوادث و شخصیت ها فرد را از عواقب مبارزه با تقدیر بترساند. دراین پژوهش درخواهیم یافت که برتولت برشت در نمایشنامه ی آدم، آدم است به پیروزی تقدیر فاشیسم بر انسان صحه میگذارد؛ گرچه پایان باز نمایشنامه میتواند مفری برای رهایی و بازگشت انسان از دام فاشیسم تلقی شود.
The rise of fascism has had a profound effect on European literature, especially in Germany. Bertolt Brecht’s plays and the works of Walter Benjamin after the rise of fascism are examples of this influence. The rise of fascism and the German people’s association with it caused the absolute trust and belief in the revolutionary working class to be damaged and defeated. Brecht believed that absolute trust in the people and the belief in liberation from exploitation arising from the “progress” of the Enlightenment due to the unexpected emergence of fascism should be reconsidered. Another important consequence of the rise of fascism is war. Although World War II had not yet begun at the time of writing The Man Is a Man, Bertolt Brecht foresaw it with foresight. Forced deployment to the fascist war, the inevitable association of man with the aggressive war, and the transformation of the individual character under the repression of the fascist system are among the main elements of the play “Adam is Adam.” What stands out most in this play is human opportunism. Almost all the characters in the play are unable to prevent their transformation, and this is the catastrophe of the spread of fascism, which is no longer limited to the leaders and the Nazi party and encompasses all people. The play “Adam is Adam” is an epic play that tries through techniques such as distance, allegorical expression, prophetic companions, breaking the fourth wall between actor and spectator, metamorphosis of the hero’s journey, accidental events, revealing announcements of the future and. .. As much as possible, make the play educational and reduce its entertaining or cathartic aspect and raise the spectator from a state of ecstasy to a state of awareness. The overlap of comedy and tragedy is an important feature of epic theater. Epic theater does not allow catharsis and the fear and punishment of events and characters to frighten one of the consequences of the struggle against destiny. In this study we will find that Bertolt Brecht in the play “Adam is Adam” confirms the victory of the fate of fascism over man, although the open end of the play can be considered a way to free man and return from the trap of fascism.
خلاصه ماشینی:
ازجمله، مهیاری و معتمدی در بررسی نمایشنامهی زندگی گالیله اثر برتولت برشت، مدعیاند که برشت در این اثر با مطرح نمودن واکنش گالیله دربرابر یکی از نهادهای اجتماعی عصر خویش، یعنی کلیسا، به حکومت فاشیستی هیتلر و برخورد تند آنان با محققان مخالف اشارهمیکند و برای رسیدن به این منظور، شخصیت گالیله را بهعنوان نماد فرهیختگان انتخاب میکند و او را بهصورتی معرفی میکند که تاحدممکن حامل تضادها و تناقضات معمول در انسان فرهیخته باشد.
سوال مهم و اساسی ایناست که اولا چگونه و چرا فاشیستها توانستند بزرگترین حزب کارگری اروپا را شکست دهند و نقش مردم آلمان در این میانه چه بود؟ این پرسش از این جهت مهم است که علیرغم بینش مارکسیستی برشت و بنیامین ـ که قاعدتا با تکیه بر جبر تاریخ و مدینهی فاضلهی کمونیستی، نسبت به انسان و بهویژه کارگران خوشبین باید باشد ـ چرا در آثار هردو اندیشمند رگههای دیالکتیک منفی و ساکن دیده میشود؟ دیالکتیک منفی و ساکن برخلاف دیالکتیک مثبت مارکس، حاوی سنتز پیشبرنده نبوده و تضادها در همان حد تضادها باقی میمانند و یا محو میشوند.
اگر رئوس هرم این احزاب کارگری را همان فراریان و پناهندگان بدانیم دراینصورت مشخص میشود که چرا برشت و بنیامین بهعنوان بخشی از روشنفکران چپ اعتماد خود را به انسان (طبقهی کارگر) ازدستدادهاند؛ زیرا انتظار داشتند که بین نان و آگاهی، کارگران آگاهی را انتخاب کنند.
این همآوایی با خصلت ارسطویی تراژدی نه ناشی از تکنیک (درکل نمایشنامه ویژگیهای اصلی تئاتر اپیک رعایت شده است) بلکه بهعلت ناامیدی مقطعی برتولت برشت از مردم آلمان است که همراهی با فاشیسم را به خصلت اصلی خود بدل کردهاند.