چکیده:
رویکرد نگارگری ایرانی-اسلامی، تاکید همزمان بر ظاهر مادی اثر و باطن لطیف آن است، این نگرش نگارگر حاصل نگاه حکیمانهی ویژه به هنر و صناعات، در تمدن اسلامی میباشد. زیرا نگارگر تعلیم دیده در این مکتب میآموزد که آفرینش را به نحو احسن ارج نهد و عرصهی عمل و فعالیت مادی خود را مجالی جهت ظهور و به تصویر کشیدن لطافتهای معنوی بیان شده در حکمت اسلامی نماید، بنابراین فرضیهی این پژوهش این است؛ که مبانی نظری نگارگری ایرانی از خاستگاه تعالیم حکمت اسلامی سیراب گردیده؛ که حاصل نگرش سرشار از معنویت عصر هنرمند میباشد. لذا هدف اصلی این مقاله بررسی لحظههای تاثیرپذیری نگرش نگارگر از حکمت و عرفان اسلامی است. در این راستا نتیجهی حاصل شده این میباشد که این هنر به واسطهی مولفههایی چون رابطه استاد شاگردی در فرهنگ اسلامی در کنار مصورسازی کتب با مضامین حکیمانه در بستر فضای فکری جامعه، از بینش متعالی بهرهجستهاست. روش تحقیق در این نوشتار توصیفی-تحلیلی بوده، همچنین ابزار و شیوه های گردآوری اطلاعات در بردارندهی جستجوی کتابخانهای است.
خلاصه ماشینی:
دورانی که اعتلای حاکمیت عرفان و حکمت اسلامی بر جامعه ایرانی کاملا مشهود است؛ لذا عمل نگارگری که در این بستر رشد مییابد نیز بیشباهت به عمل عارف و گام نهادن او در طریقت معنوی نیست به دیگر سخن هر کدام به زبان بیان خود، در پی دریافت چیزی هستند که به اصطلاح بُعد اضافهتر از هستی نامیده میشود.
لذا با در نظر داشتن نکات مطروحه در این جستجو سه پرسش اصلی به شرح ذیل مطرح می گردد: آیا نگارگر ایرانی در مصورسازی از تعالیم حِکمی اسلامی بهرهجسته است؟ مؤلفههای تأثیرگذار بر دیدگاه نگارگر در راستای رسیدن به مصورسازی مثالین در چه عواملی قابل بررسی است؟ زبان بیان هنری کمالالّدین بهزاد چگونه توانست نقطهی تعامل حِکمت و شیوهی مصورسازی مثالین شود؟ 2- روش پژوهش درخصوص روش شناسی این پژوهش باید گفت که با نگاهی توصیفی _ تحلیلی به واسطهی بهره جستن از منابع کتابخانه ای در مطالعهی اصناف اسلامی سعی میگردد به هنر نگارگری همانند یک حرفه در جامعهی اسلامی نگریسته شود، سپس رابطهی استاد شاگردی در نگارگری با تأکید بر شیوهی تعلیم و تعلم در بستر تاریخ فرهنگ ایرانی-اسلامی واکاوی می شود و در نهایت جامعهی فرهنگی عصر طلایی نگارگری ایرانی، با تأکید ویژه بر روش کمال الدّین بهزاد به عنوان نمایندهی مکتب نگارگری عرفانی، مورد بررسی قرار می گیرد، تا در این راستا بستری فراهم گردد که در آن بتوان اهداف، فرضیه و سؤالات مطروحه در مقدمه را دنبال نمود.