چکیده:
کوروش بزرگ همواره بهعنوان بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی شناخته شده است. این در حالی است که منبع قابل توجهی از سرزمین اجدادیاش در باب او باقی نمانده و پژوهش دربارۀ زندگانی و مرگ او، تنها از طریق بررسی منابع بیگانه ممکن است. مهم-ترین منابعی که به ارائۀ تصویری نسبتاً روشن از زندگی کوروش میپردازند، آثار مورخان یونانی و اخلاف آنها در دورههای بعد است. امّا این منابع به دلایل گوناگون در هالهای از افسانهها پیچیده شده و بهتبع سرشتشان، مشکلات و ابهامات فراوانی دارند. مرگ کوروش نیز یکی از مسائل بسیار پیچیده در دورۀ هخامنشی است که افزونبر مشکلات مذکور، با تضاد و تناقض منابع نیز روبهرو است. از گزارشهای گوناگون دو مضمون کلی از مرگ او در قالب مرگ در نبردی نهایی و مرگ طبیعی، مستفاد میشود. پرسش بنیادین پژوهش این است که چگونه باید تضاد مضامین روایات گوناگون را در مورد مرگ کوروش تحلیل کرد؟ این پژوهش بر این اساس میکوشد با رویکردی انتقادی و با تحلیل هر یک از روایات در ساخت و بستر زمانی، مکانی و گفتمانی آنها، به بازاندیشی در باب این منابع بپردازد. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که روایات گوناگون در باب مرگ کوروش تنها گزارشهایی از میان گزارشهای دیگر اند که میتوان عناصر و منشأهای متفاوتی برای هر کدام از آنها در نظر داشت. همچنین پژوهش حاضر با تحلیل انتقادی هر کدام از روایات میکوشد ویژگیهای اعتبارشناختی هرکدام از گزارشها را بسنجد. روش این پژوهش توصیفی-تحلیلی و به شیوۀ کتابخانهای است.
Cyrus the Great has been always considered as the founder of Achaemenid Empire. Whereas there is no significant source in his homeland about him and the researches about his life and death can be only found in foreign sources. The most important sources which provide a clear picture of his life, are the Greek historians’ works and their posterities’ in the next periods. However, these sources have been wrapped in a halo of myths and consequently have problems and ambiguities. Cyrus’s death is also a complicated issue in Achaemenid period and in addition to above mentioned problems, there is a contradiction in the sources. From various reports, two general contents can be resulted. One is death in the final conflict and the second is natural death. The fundamental question of this research is how to analyze the contradictions of the texts about Cyrus II’s death. Accordingly, in this research, it is aimed to study the sources with a critical approach by analyzing each narration in context of time, place and discourse. The findings of this study show that the various narrations about Cyrus’s death are just reports among the other reports that had different elements and origins for each of them. Also by critical analysis of each narration, it tries to assess the credential characteristics of each report. The research method is descriptive-analytical in library style.
خلاصه ماشینی:
com اطلاعات مقاله چکيده کوروش دوم همواره به عنوان بنيان گذار شاهنشاهي هخامنشي شناخته شده است ، اين در حالي است که منبع قابل توجهي از سرزمين اجدادي اش در باب او باقي نمانده و پژوهش دربارة زندگاني و مرگ او، تنها از طريق بررسي منابع بيگانه ممکن است .
تصوير ارائه شده از مرگ کوروش در اين آثار، بيشتر از تلفيق منابع شکل گرفته است و اکثر آن ها روايت هرودوت را ارجح دانسته اند.
مزيت ديگر روايت هرودوت نسبت به سايرين ، نزديک تر بودن به زمان مرگ کوروش است و با توجه به اين که روايات شفاهي در گسترة زماني بيشتر، شايد تغييرات بيشتري مي يابند، احتمال دخل و تصرف در آن کمتر از سايرين مي تواند باشد.
اما حتي اگر وقايع آتي و فتوحات پارسيان را اهداف کوروش نباشد، اشارة هرودوت در اين زمان قابل تامل است ، زيرا آغاز حرکت کوروش عليه شرق را (سکاها و شايد ماساگت ها) بسيار پيش تر از زمان مرگ او جاي مي دهد.
تنها مطلبي که براي ما راهگشا مي تواند باشد اين است که او نيز همچون هرودوت ، مرگ کوروش را در جنگ با يکي از اقوام شرقي امپراتوري اش قلمداد مي کند و از اين نظر اگر از تفاوت نام ها و وقايع جزئي بتوان گذر کرد، در تأييد روايت وي گام برداشته ايم .
Burstein, The Babyloniaca of Berossus, Sources from the -4 , California: Undena Publications, 5, Fasc.