چکیده:
مقالۀ حاضر به بررسی آراء سیاسیِ سعدی دربارۀ ارتباط میان شاه و رعیت، براساس تمامی آثار وی (بوستان، گلستان، قصاید، قطعات، رسائل و غزلیات) و رابطۀ آثار او با نفی یا تثبیتِ «قدرت» از منظر «تاریخگرایی نو» میپردازد. در اینجا نسبت آثار سعدی با «قدرت» ذیل دو دورۀ سیاسی بررسی شده است: 1. دورۀ سوم حیات سعدی (عصر اتابکان فارس) 2. دورۀ چهارم حیاتِ او (عصر پس از اتابکان و چیرگی حاکمان مغول). نگارش رسالۀ نصیحۀالملوک، آغازیدن بوستان با دو باب «عدل» و «احسان» (که همسو با متون نظری در سیاست مُدُن است) و قراردادن بابِ «در سیرت پادشاهان» به عنوان نخستین باب گلستان، نشاندهندۀ میزان اهمیت تبیین و اصلاح نوع رابطۀ شاه و رعیت (شیوۀ حکومت و کشورداری) از دید سعدی است. سعدی ایجاد سه رکن «رفاه»، «امنیت» و «آرامش» را مهمترین وظایف یک حکومت در قبال مردم میداند. نفی انگارۀ ظلاللهی، عبور از تمثیلهای رایجِ «شبان- گوسفند» به «سر- بدن» و «درخت- ریشه»، و قرائت متفاوت و گاه معکوس (در قبال خوانش رایج) از مناسبات شاه و رعیت، بیانگر تفاوت دیدگاههای سیاسی سعدی نسبت به خوانشهای مشهور و ترویجیافته از این رابطه در روزگارِ اوست. قرائت سیاسی اروپائیان از آثار سعدی نیز مؤید قابلیتهای سیاسی آثار وی است.
From a New Historicist approach and based on Sa’di’s complete works, the Bustan, the Golestan, Qasayed (Odes), Moqattaʿat (“Fragments”), Rasael (“Treatieses”) and Gazaliyyat (“sonnets”), the present article examines his political views and their relation to his contemporary rulers in two periods: the era of Atabakan-e-Fars, from 1257 to 1264, and from 1264 that coincides with the decline of Atabakan to the domination of the Mongol rulers to 1291 or 1292 when Sa’di died. His political treatise, Nasihat al-Moluk, meaning “advice for rulers”, beginning the first two books of the Bustan with “justice” and “benevolence” and the Golestan with “Of the Customs of Kings” all indicate the significance of the relationship between the king and the people in Sa’di’s views. Establishing “social welfare”, “security”, and “peace” in society, is the most significant duty of a government towards its people.
خلاصه ماشینی:
فرض تاریخگرایی نو آن اسـت کـه تاریخ دارای کیفیتی ذهنی است و توسط افرادی با پیش داوریها و جانبـداریهـای شخصـی نوشته شده که در تفسیر آن ها از تاریخ مؤثر بـوده اسـت ؛ لـذا بـا خوانـدن تـاریخ هـیچ گـاه نمیتوان به تصویری کاملاً دقیق از وقایع گذشته یا جهان بینی گروهی از افـراد دسـت یافـت (همان : ٢٤٤) تاریخ گرایی قدیمی درکی از متن به منزلۀ محصـولی اجتمـاعی نداشـت ؛ حـال آن که تاریخ گرایان نو، اثر زیباییشناسانه را محصولی اجتماعی میداننـد؛ لـذا معنـای مـتن در نظام فرهنگی متشکل از گفتمان های درهم تنیـدۀ نویسـنده و مـتن و خواننـده مسـتقر اسـت (همان : ٢٥٤) بنیاد مبانی نظری تاریخ گرایی نو را میتوان در آثار میشل فوکو (باستان شناس ، تاریخ پـژوه و فیلسوف فرانسوی قرن بیسـتم ) جسـتجو کـرد.
در این حکایت ، تنها هفت بیتِ نخست سخنان انوشیروان است و ادامۀ شـعر، سـخنانِ خـودِ سعدی خطاب به پادشاهان است : فراخی در آن مرز و کشور مخواه کــه دلتنــگ بینــی رعیــت ز شــاه (همانجا) سعدی برای استوارداشتِ اندیشه های خود، دومین حکایت را نیز اینگونه آغاز میکند: شنیدم که خسرو به شـیرویه گفـت در آن دم که چشمش ز دیدن بخفت بـر آن بـاش تـا هرچـه نیـت کنـی نظـــر در صـــلاحِ رعیـــت کنـــی الا تــا نپیچــی ســر از عــدل و رای کــه مــردم ز دســتت نپیچنــد پــای (همان : ١٩٥) به طور کلی در بابِ نخست ، ازجمله در بیت های بعد کـه سـخنان نصـیحت گونـۀ خـود سـعدی خطـاب بـه پادشـاهِ موجـود و شـاهان آینـده و حاشـیه ای مفصـل بـر آن حکایـت مجمـل اسـت ، بـه چنـدین و چنـد نکتـۀ مهـم و دسـتورات عملـی در کشـورداری اشـاره شده است ؛ از نهی شاه از انتصاب عاملانِ ستم پیشه و توصـیه بـه مجـازاتِ سـختِ مـأمورانِ ظلم دوست ، تا ایجاد امنیت بـرای بازرگانـانِ خـارجی و ایجـاد زمینـۀ مناسـب بـرای جلـبِ «سیاح » (توریست ) و اخراج مسافرانِ خارجی اهل فتنه (: Deport) بدون آسـیب رسـاندن بـه آن ها و مسائل زندانیان و شیوه های جنگ و لشکرکشی و...