چکیده:
حقیقت دست یافتهاند که هدف نهایی هر نوع برنامهریزی و طراحی شهری کمک به بالا رفتن کیفیت زندگی در مسیر توسعهء پایدار،رفاه و عدالت اجتماعی است.دانش طراحی شهری،دانشی در کنار سایر علوم شهری است که میباید توانایی برقراری ارتباط و همکاری با دیگر دانشهای مداخلهگر شهری را داشته باشد.این دانشها دامنهء وسیعی از برنامهریزیهای کاربری و ترابری تا اقتصاد شهری،جامعهشناسی شهری،حقوق، مدیریت شهری،محیط زیست،روانشناسی و جز اینها را دربرمیگیرند.طراحی شهری میتواند به ریزترین جزئیات شهری در مقیاس خرد تا دخالت در کلانترین سطوح مدیریتی در جنبههای کیفی آن بپردازد. با نگاهی گذرا به تجربیات و فصلهایی از طرحهای توسعه که به مسئله کیفیت پرداختهاند میتوان دریافت که با هرچه نزدیکتر شدن به زمان کنونی،مسائل طراحی شهری چنان با تمام زمینههای شهر درمیآمیزد که به صورت بخشی جداییناپذیر از آن در میآید.دیدگاه طراحی شهری تنها منحصر به کنترل و حل مسائل سیما و منظر نیست،بلکه زمینههای بسیار وسیعی را در برمیگیرد که جای همهء آنها در طرحهای توسعهء شهری کشور ما خالی است. بخشهایی از مطالب این مقاله برگرفته از تحقیقاتی است با نام«طراحی شهری و جایگاه آن در نظام سلسله مراتبی طرحهای توسعهء شهری»که با هدف آشنایی علاقهمندان-به ویژه تصمیمگیران و مدیران شهری-به جایگاه طراحی شهری در نظام مذکور،تدوین گردیده است. خاستگاه اندیشهء برنامهریزی به اعمال حاکمیت دولت و تسهیل و توجیه دخالت دولتها در ادارهء امور سیاسی،نظامی و اقتصادی کشور ما برمیگردد.از پایان سدهء نوزدهم و آغاز سدهء بیستم،به دنبال حاد شدن مسائل ناشی از توسعهء صنعتی و گسترش سریع شهرنشینی در غرب، مجموعهای از نظریهها و راهحلها برای نظمبخشی و ساماندهی توسعهء شهری در کشورهای مختلف امریکا و اروپا مطرح گردید،که در نهایت به پیدایش«دانش برنامهریزی شهری و منطقهای»در دههء سوم سدهء بیستم انجامید. در دههء 80 میلادی با روند جهانی شدن اقتصاد و فرهنگ،فروپاشی نظام سیاسی اتحاد شوروی، تقویت اتحادیهء اروپا،کاهش مشروعیت و اقتدار دولت،افزایش نقش نهادهای مدنی و مشارکت، رشد تکثیرگرایی و نهادهای حفاظت و نظایر اینها، گرایش به برنامهریزی غیرمتمرکز و افزایش اختیارات نهادهای محلی بیشازپیش تقویت گردید.در نتیجه الگوها و روشهای برنامهریزی نیز بدینترتیب بیشازپیش به سوی برنامهریزی مشارکتی و دموکراتیک کشانیده شد. اکنون برنامهریزی دموکراتیک،نوعی الگو یا پارادایم جدید در برنامهریزی شهری کشورهای پیشرفته به شمار میآید،که سوگیری نظری و عملی این رشته از دانش انسانی را به سوی آینده و شرایط سدهء بیست و یکم نشان میدهد.دانش طراحی شهری به کیفیت محیط شهری میپردازد و برای ارتقای آن تلاش میکند.در این میان طراحی شهری به عنوان ابزار رونق و توسعه شهرها،اهمیت زیادی یافته است.این اهمیت به خاطر رقابت روزافزونی است که میان شهرهای مختلف برای جلب سرمایه و توسعهء اقتصادی در گرفته است.در کشور ما مدیران و تصمیمگیران، هنوز بر ضرورت دانش طراحی شهری و اهمیت ارتقای کیفی شهرهایمان برای خود شهروندان و رقابت در عرصهء جهانی پینبردهاند و از مزایای اقتصادی و سیاسی آن کاملا آگاه نیستند.در شرایط حاضر نظام هدایت شهری کشور با الگوی شناختهء«طرح جامع/طرح تفصیلی»،و به تازگی نیز با طرحهای ساختاری-راهبردی،عمل میکند. اینکه برنامهریزان و طراحان شهری به این
خلاصه ماشینی:
"از مهمترین عوامل مؤثر در این زمینه میتوان به محورهای زیر اشاره کرد: الف-پیدایش و رواج نظریه سیستمها و دانش سیبرنتیک ب-اختراع و رواج کاربرد کامپیوتر در مطالعات برنامهریزی پ-توسعه و تکامل دانش مدیریت و نظریهء تصمیم ت-نفوذ نظریات علوم اجتماعی در برنامهریزی و طراحی شهری با ظهور نظریهء سیستمها و پدید آمدن این اعتقاد که میتوان با این روش به صورتی سنجیدهتر و مؤثرتر در شهرها دخالت کرد،گرون مک لولین Mc Loghlin ،چدویک و ویلسون در انگلستان دست به بازنگری در محتوای طرحهای جامع و اصلاح آنها زدند که در نهایت به صورت قانون برنامهریزی شهری به تصویب رسید.
هنوز مدیران متخصص ما به تمامی بر ماهیت واقعی دانش طراحی شهری تسلط ندارند و به جای تسری مسائل مربوط به طراحی شهری در تمام بخشها،به دنبال تعیین مکانی خاص و متمایز برای آن در مراحل پروژه هستند و در بسیاری موارد جایگاه طراحی شهری را تنها در پروژههای طراحی شهری(برای مثال، طراحی میدان،خیابان و جز اینها)میدانند؛درحالیکه طراحی شهری در تمامی مقیاسها حضور دارد و از کلانترین برنامهها تا فضاهای جزء را دربرمیگیرد.
حضور طراحی شهری به صورت مجزا یا در تمام بخشهای طرح،در طرحهای توسعهء شهرهای مورد بررسی (به تصویر صفحه مراجعه شود) ارتقای خوانایی از طریق توسعهای که در آن مسیرها،تقاطعها و نشانههای شهری قابل شناسایی باشد و به مردم برای راهیابی کمک کند."