چکیده:
جریان اصلی در روابط بینالملل و به طور خاص واقعگرایی، خشونت را از اجزای اصلی و جداییناپذیر روابط بینالملل میداند. گونههای مختلف واقعگرایی، سرشت انسان و نظام بینالملل را ذاتا خشونتآمیز تلقی میکنند. نظریۀ قدرت سیاسی «هانا آرنت» به عنوان یک کنش جمعی و غیرخشونتآمیز، این فرض بنیادین را به چالش میکشد و چشماندازی نوین به آنچه جوهر سیاست است ارائه میکند. در تفکر آرنت، مفهوم «وضعیت انسان» متضمن نفی هرگونه ذاتپنداری یا جوهرگرایی درباره انسان است و فضای نظری جدیدی برای فهمی نوین از روابط بینالملل میگشاید که در آن، انسانها به کارگزاران اصلی سیاسی تبدیل میشوند. برخلاف جریان اصلی روابط بینالملل و واقعگرایی به طور خاص از نظر آرنت، افراد و نه دولتها میتوانند بازیکنان اصلی در روابط بینالملل باشند (هرچند او وضعیت موجود بینالمللی را چنین نمیبیند و نگاهی واقعگرایانه به آن دارد). در این مقاله، ما با به هم پیوستن ابعاد مختلف اندیشه سیاسی آرنت میکوشیم تا نشان دهیم که چه حوزههایی از نظریه سیاسی آرنت با روابط بینالملل ارتباط پیدا میکند و بینش او (بهویژه زمانی که در پیوند با بینشهایی از سایر متفکران قرار گیرد)، چه زمینهای برای طرح تغییرات ممکن در عرصۀ سیاست جهانی میتواند ارائه کند.
According to mainstream IR theories and, in particular, realism, violence is and will remain to be an essential and inseparable part of international relations. All variations of realism view human nature and/or intentional system as inherently violent. Hannah Arendt’s theory of political power as a non-violent and collective human action challenges this fundamental assumption and offers a new perspective on what constitutes the essence of politics. Arendt’s idea of “human condition” rejects all forms of essentialism with regard to human beings and opens up a theoretical space for a new understanding of international relations where human beings become the primary political agents (despite the fact that she sees the existing international relations more from a realist point of view). Contrary to mainstream IR theories in general, and to realism in particular, for Arendt the individuals, rather than the states, are ultimately the main players in international relations. In this paper, we bind different aspects of Arendt’s political thought together to offer a new theoretical perspective for a possible change in world politics.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله ، ما با به هم پیوستن ابعاد مختلـف اندیشـه سیاسی آرنت میکوشیم تا نشان دهیم که چه حوزههایی از نظریه سیاسی آرنـت با روابط بین الملل ارتباط پیدا میکند و بینش او (به ویژه زمانی کـه در پیونـد بـا بینش هایی از سایر متفکران قرار گیرد)، چه زمینه ای برای طرح تغییرات ممکـن در عرصۀ سیاست جهانی میتواند ارائه کند.
تفاوتهای بنیادین میان برداشـت هـای او از برخـی مفـاهیم ماننـد قدرت و خشونت یا خود مقولۀ سیاست و تأکید وی بـر نقـش افـراد در سیاسـت داخلـی و بین المللی در تضاد با نظریه های ساختارگرایانه ای قرار میگیرد که در آنها روابط بین الملـل حاصل ساختار آنارشیک تلقی میشود و نه کنش فردی و نیز با دولـت محـوری بسـیاری از نظریه های جریان اصلی از جمله واقع گرایی در بیشتر اشکال آن در تعارض قرار دارد.
البته از آنجا که هدف مقاله ، ارائه نظریه ای نوین یا پرداختن به جنبه های کاربردی مباحث نظری نیست ، خود را به این پرسش محدود مـیکنـد کـه نگرش آرنت به مقوله هایی چون جنگ ، قدرت، دولـت و خشـونت ، چگونـه مـیتوانـد بـه زمینه ای برای ارائۀ یک نظریۀ هنجاری تحولمدار در سیاست و روابط بـین الملـل منجـر شود؟ پرسش فرعی که در بحث به آن پرداخته میشود، محدودیت هایی است که نگرش آرنتی میتواند برای روابط بین الملل ایجاد کند و تلاش میشود تا با اتکا بـه آرای برخـی دیگر از اندیشمندان بر پارهای از این محدودیت ها فائق آمد.