چکیده:
زمینه: سازمان آموزش و پرورش باید تغییرات عمدهای را در درون خود ایجاد کند تا بتواند با تغییرات زودهنگام در جوامع اطلاعاتی، خود را هماهنگ کرده و پاسخگوی نیازهای افرد و جامعه باشد.
هدف: پژوهش حاضر با هدف اثربخشی آموزش حل مسئله بر خلاقیت و انعطاف پذیری شناختی در بین دبیران درس کار و فناوری انجام شد.
روش: این پژوهش به شیوه نیمه آزمایشی و با طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه گواه و پیگیری انجام شد. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دبیران زن درس کار و فناوری ناحیه 1 رشت در سال تحصیلی 1398-1399 به تعداد 146 نفر بود. برای نمونهگیری، تعداد 30 نفر دبیر داوطلب واجد شرایط که نمره کمتر از 120 در پرسشنامههای خلاقیت عابدی (1372) و کمتر از 80 در انعطافپذیری شناختی دنیس و وندروال (2010) کسب کرده بودند، مشخص و سپس به صورت تصادفی در 2 گروه مطالعه وارد شدند. گروه آزمایش به مدت 10 جلسه تحت مداخله آموزشی حل مسئله دزوریلا و گلدفرید (1971) قرار گرفت. به منظور بررسی میزان سنجش پایداری نتایج، 1 ماه بعد از اجرای پسآزمون از گروههای مورد آزمایش، آزمون پیگیری به عمل آمد. دادهها از طریق آزمونهای آماری تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بنفرونی و با استفاده از نرمافزار SPSS تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: نتایج نشان داد برای متغیر خلاقیت اثر گروه (001/0P˂ و 571/0Eta=)، اثر زمان (001/0P˂ و 613/0Eta=) و اثر متقابل گروه × زمان (0. 001˂Pو Eta=0. 608) معنادار بود. همچنین برای متغیر انعطافپذیری شناختی اثر گروه (0. 001˂Pو Eta=0. 609)، اثر زمان (0. 001˂P و Eta=0. 653) و اثر متقابل گروه در زمان (0. 001˂Pو Eta=0. 612) معنادار بود. از طرفی نتایج آزمون تعقیبی بنفرونی حاکی از تفاوت معنادار میانگینهای گروه آزمایش در مراحل پیش آزمون با پس آزمون 0. 001˂P و پیش آزمون با پیگیری 0. 001˂P برای متغیرهای خلاقیت و انعطاف پذیری شناختی بود.
نتیجهگیری: با توجه به یافته های پژوهش میتوان نتیجه گرفت که برای افزایش خلاقیت و انعطافپذیری شناختی در بین دبیران درس کار و فناوری میتوان مهارتهای آموزش حل مسئله را بهکار برده و از اثرات ماندگار آن استفاده نمود.
Background: The education system must make fundamental changes within itself in order to be able to cope with the rapid changes in the information society, and on the other hand to be able to respond to the needs of creative society and creative people in society. Objective: The aim of this study was to investigate the effectiveness of problem solving training on creativity and cognitive flexibility among teachers of work and technology. Method: This research was conducted in a quasi-experimental manner with a pretest-posttest design with a control and follow-up group. The statistical population of the study included all female teachers of labor and technology in District 1 of Rasht in the academic year 2019-2020 in the number of 146 people. For sampling, 30 qualified volunteer teachers who scored less than 120 on the Abedi creativity questionnaire (1993) and less than 80 on the Dennis and Vanderwall (2010) cognitive flexibility questionnaire were identified and then randomly assigned. They were included in 2 study groups. The experimental group underwent 10 sessions of Dezorilla and Goldfried (1971) problem-solving training intervention. In order to evaluate the stability of the results, a follow-up test was performed 1 month after the post-test of the experimental groups. Data were analyzed by repeated measures analysis of variance and Beferroni post hoc test using SPSS software. Results: The results showed that for the creativity variable the effect of group (P˂0.001 and eta= 0.571), the effect of time (P˂0.001 and eta= 0.613) and the interaction of group × time (P˂0.001 and eta=0.608) was significant. Also for the cognitive flexibility variable group effect (P˂0.001 and eta= 0.609), time effect (P˂0.001 and eta= 0.653) and group × time interaction (P˂0.001 and eta= 0.612) ) was significant. On the other hand, the results of benfroni post hoc test indicate a significant difference between the means of the experimental group in the pre-test with post-test (P˂0.001) and pre-test with follow-up (P˂0.001) for the variables of creativity and cognitive flexibility was.
خلاصه ماشینی:
برای نمونه گیری، تعداد ٣٠ نفر دبیر داوطلب واجد شرایط که نمره کمتر از ١٢٠ در پرسشنامه های خلاقیت عابدی (١٣٧٢) و کمتر از ٨٠ در انعطاف پذیری شناختی دنیس و وندروال (٢٠١٠) کسب کرده بودند، مشخص و سپس به صورت تصادفی در ٢ گروه مطالعه وارد شدند.
نتیجه گیری: با توجه به یافته های پژوهش میتوان نتیجه گرفت که برای افزایش خلاقیت و انعطاف پذیری شناختی در بین دبیران درس کار و فناوری میتوان مهارت های آموزش حل مسئله را به کار برده و از اثرات ماندگار آن استفاده نمود.
بنابر آنچه گفته شد در این پژوهش هم اثربخشی آموزش حل مسئله بر خلاقیت و انعطاف پذیری شناختی دبیران درس کار و فناوری مورد مطالعه قرار گرفت .
بحث و نتیجه گیری هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی آموزش حل مسئله بر خلاقیت و انعطاف پذیری شناختی در دبیران درس کار و فناوری بود.
همچنین در بخشی از این پژوهش مشخص شد که آموزش مهارت های حل مسئله بر انعطاف پذیری شناختی دبیران در دوره های زمانی پیش آزمون ، پس آزمون و پیگیری مؤثر بود.
با توجه به یافته های پژوهش میتوان نتیجه گرفت که برای افزایش خلاقیت و انعطاف - پذیری شناختی در بین دبیران درس کار و فناوری میتوان مهارت های آموزش حل مسئله را به کار برده و از اثرات ماندگار آن استفاده نمود.