چکیده:
رویکرد فروید نسبت به درک هنر به عواملی محدود است؛ وی بر جنبههای عصبی تجربة هنری بیش از حد تأکید میکرد، تحلیل او از هنرمندان تا حد زیادی به نیاز او برای معرفی و توسعة نظریة روانکاوی که در آن زمان با آن کار میکرد، وابسته است. او اعتراف کرد که نتوانسته است با جنبههای رسمی و فنی هنر مقابله کند، و روانکاوی هنوز نتوانسته به "راز" درونی و "توانایی اسرارآمیز" هنرمند و خلق یک اثر هنری پی ببرد. او منشأ خلق اثر هنری را در ناخودآگاه فردی هنرمند جستجو میکرد. نظر فروید در باب هنر را می توان ادامة دیدگاه زیباشناسانه (استتیک) مدرن به هنر و در عین حال بیانگر بحرانی شدن آن دانست. در مقابل با رویکرد متفاوتی نسبت به هنر و سرآغاز اثر هنری روبهرو هستیم. در این رویکرد هایدگر سرآغاز اثر هنری را جدای از هنرمند و زندگی شخصی او میداند و میکوشد هنر را با حقیقت پیوند زند. او بر این اساس تفسیر جدیدی از هنر بدست میدهد. در این تحقیق نگارنده بر آنست تا دریابد تفسیر روانکاوانه از هنر واجد چه مؤلفهها، پیش فرضها و مبانی است؟ با توجه به تفکر هایدگر تفسیر روانکاوانه از هنر واجد چه نقاط ضعف یا قوتی است؟ نسبت هنر با حقیقت در تفسیر روانکاوانه و نیز تفسیر هایدگر از هنر چگونه است؟
Freud's approach toward understanding art is limited to some factors. He overemphasizes the neural aspects of artistic experience. His analysis of artists, to a great extent, depends on his need to expand and indicate the psychoanalytic theory he was working on. He confessed that he failed to confront art's official and technical aspects, and psychoanalysis has not yet been able to realize the artist's intrinsic "secret" and "mysterious ability" in creating a work of art. Freud investigated the artist's individual unconscious for the origin of creating a work of art. Freud's view of art can be seen as a continuation of the modern aesthetic view of art and at the same time expresses its criticality. We are faced with a different approach to art and the beginning of a work of art. In this approach, Heidegger sees the beginning of the work of art as separate from the artist and his personal life and tries to connect art with the truth. On this basis, he gives a new interpretation of art. This study explored the foundations, components, and assumptions of psychoanalytic interpretation of art. According to Heidegger, one of the places where truth is realized is in art. Moreover, based on Heideggerian thought on art and poetic thought, this study examined the strengths and weaknesses of psychoanalytic interpretation of art and attempted to explore the relationship between art and truth in psychoanalytic interpretation and Heidegger's interpretation of art.
خلاصه ماشینی:
مقايسه آراء فرويد و هايدگر در باب هنر همراه با تأکيد بر نگاهي انتقادي به تفسير روانکاوانه از هنر از منظر تفکر هايدگر منيره نادري دانشجوي دکتراي فلسفه هنر، دانشگاه آزاد اسلامي، واحد همدان ، همدان ، ايران محمد جواد صافيان دانشيار فلسفه ، دانشگاه اصفهان ، اصفهان ، ايران حسين اردلاني استاديار فلسفه هنر، دانشگاه آزاد اسلامي، واحد همدان ، همدان ، ايران چکيده رويکرد فرويد نسبت به درک هنر به عواملي محدود است ؛ وي بر جنبه هاي عصبي تجربۀ هنري بيش از حد تأکيد ميکرد، تحليل او از هنرمندان تا حد زيادي به نياز او براي معرفي و توسعۀ نظريۀ روانکاوي که در آن زمان با آن کار مي کرد، وابسته است .
او با معرفي سه بخش ذهن يعني خودآگاه ، نيمۀ خودآگاه و بخش بزرگ تر ذهن يعني ناخودآگاه که محلي براي آرزوها و اميال واپس زده است عامل خلق اثر هنري و ادبي را در ناخودآگاه هنرمند جستجو ميکرد و معتقد بود تمام رنج ها و اميال واپس زده شده يا عشق هاي ناکام و آرزوها در خواب و رؤيا به صورت تصاوير ظهور ميکنند و هر يک از اين تصاوير معنا و مفهومي دارد که نشانه هاي بيماري است و ميتوان براي درمان فرد از آن بهره برد.
هايدگر با طرح نسبت هنر و حقيقت ميخواهد نشان دهد که هرگونه تفسيري از هنر و کارهاي هنري که آن را به امري ديگر از قبيل احساس هاي هنرمند يا مخاطب يا ناخودآگاه هنرمند و يا شرايط اجتماعي و يا وسيله اي براي هر امر ديگري تقليل دهد، ذات آن را ناديده گرفته و آن را پوشانده است .