چکیده:
بررسی و پژوهش در حوزة ادبیات، در ارتباط با علوم مختلف ازجمله روانشناسی، جامعهشناسی، تاریخ، زبانشناسی و... نشاندهندة قابلیتهای چندگانة گسترة ادبیات است. در میان علوم مختلف، روانشناسی رابطة تنگاتنگی با ادبیات دارد و میتوان آن را در تحلیل آثار ادبی به کار برد. از میان شاخههای متعدّد آن، روانشناسی شخصیّت ابزار مناسبی برای بررسی شخصیّتهای داستانی است. در میان نظریات متعدّد شخصیّت، الگوی هرمی آبراهام مزلو، روانشناس انسانگرای امریکایی، شاخص و فرایندی است که میتوان از آن در بازشناسی شخصیّتها استفاده کرد. این هرم، الگوی مناسبی برای شناخت ویژگیهای انسان کمالطلب و خواستارِ تحقّق خود، در متون ادبی است. آنچه از فرایند این نظریه بر روی شخصیّتها و تبیین جایگاه آنها مهم به نظر میآید، جنبة تعلیمی و الگویی و تربیتی آن است. اینکه شخصیّتِ بهکمالرسیده و خودشکوفا چه آموختهها و تجربیاتی کسب کرده است، از جنبة شاخصهای تربیتی و اخلاقی بسیار مهم مینماید. از بین آثار مختلف ادبی، شاهنامة فردوسی از آثار انسانگراست؛ نژاد، گوهر، هنر و خرد، چهار عنصری است که به تأکید فردوسی میتواند فرد را در ذهن و عمل به تکامل برساند. انسان در شاهنامه از واقعیت و فراواقعیت، تعقّل و تعهّد و در کلامی گسترده، خرد و اسطوره برخوردار است. خویشکاری شخصیّتهای شاهنامه زمینهای است که میتواند در شناسایی مرتبة انسانی آنها کمک کند. بازشناخت روانی و شخصیّتی آنها و اینکه آیا با بررسی روانشناختی شخصیّتها میتوان به شناخت دیگر از آنها رسید، پرسش محوری این پژوهش است. این پژوهش بهشیوة توصیفیتحلیلی میکوشد تا نشان دهد در میان شخصیّتهای متعدّد این اثر، زال میتواند مصداق فرد خودشکوفا در نظریة مزلو باشد. او از شخصیّتهای برجستة شاهنامه است که از ویژگی کامل پیوند خرد و اسطوره برخوردار است و توانسته است به مرحلة خودشکوفایی برسد. یافتة مهم این جستار آن است که زال الگوی خواستاران تحقّق خود است و شخصیّت اسطورهای ـ حماسی او دارای ویژگیهای افراد اخلاقمدار و خودشکوفاست. از ویژگیهای او، ادراک روشن از واقعیات، مسئلهمداری، فرهنگناپذیری، خودانگیختگی، خوی مردمگرایی، پذیرش دیگران، خود و طبیعت است.
خلاصه ماشینی:
در ميان بزرگان ادب فارسي ، بعضي در آثار خود به ويژگي هاي انسان کمال گرا اشاره دارند و ديدگاهشان به انسان شباهت بسياري به ديدگاه انسان گراي آبراهام مزلو دارد؛ براي نمونه ناصرخسـرو کم وبيش به همۀ نيازها نظر داشته و با بيان رابطۀ اخلاق و رفتار انسان با نيازهـاي ذاتـي ، انگيزه اي مهم براي گرايش به فضايل و دوري از رذايل ايجـاد کـرده اسـت (رک.
در حوزة عرفان نيز بسياري از عارفان در آراي خـود بـه کمـال انساني و خودشکوفايي فرد توجه کرده اند و مؤّلفه هاي انسـان کامـل از ديـدگاه آن هـا بـا ويژگي هاي افراد خودشکوفا در نظريۀ مزلو، قرابـت بسـياري دارد.
در اين پژوهش ، سلسله مراتـب نيازهـاي اساسي که مهم ترين بخش نظريۀ مزلو است ، مبناي کار قرار گرفته و تلاش شده اسـت بـا دّقت در رفتار و انديشه هاي زال ، اسطورة خردورزي در شاهنامه ، و بـه کـارگيري مفـاهيم اين نظريه ، به تحليل و بررسي اين شخصيّت و تحليل يافته هـا پرداختـه شـود.
در ميـان اين آثار پژوهش هايي وجود دارد که در آن اشارت هايي به نظريـۀ انسـان گرايـي بـه ويـژه نظريۀ مزلو شده اسـت ؛ از آن جملـه اسـت : پايـان نامـۀ «تحليـل شخصـيّت گشتاسـپ و اسفنديار در شاهنامه با رويکرد روان شناسي» (کرمي شـاهيوندي، ١٣٩١) کـه نويسـنده در آن با استفاده از مفاهيمي پراکنده از روان شناسي ازجمله برخي مفـاهيم نظريـۀ مزلـو، بـه بررسي شخصيّت گشتاسب و اسـفنديار پرداختـه اسـت ؛ همچنـين پايـان نامـۀ «بررسـي عزّت نفس (حرمت ذات ) در شاهنامۀ فردوسـي» (شـيرخدا، ١٣٩٧) کـه براسـاس ديـدگاه مزلو، براند و دي آنجليس به فضيلت هاي شخصيّتي، رواني و نقاط اشتراک شخصيّت هاي شاهنامه ، شامل عزّت نفس ، پرداخته است .