چکیده:
رویکردهای اخیر ادبیات تطبیقی در جستجوی این امر هستند که برخورد گفتمانهای مختلف را بیشتر از گذشته مورد بررسی قرار دهند. از مهمترین جلوههای گفتمانهای پسااستعماری دیالکتیک «خود» و «دیگری» است که این تقابل به شکلهای گوناگونی میتواند نمود پیدا کند که در یکی از این موارد روشنفکر میتواند در مقام «دیگری» بازنمایی گردد. دو نمایشنامه آی بیکلاه، آی باکلاه و جمعه نهچندان خوب از جلوههای گفتمان پسااستعماری هستند که در جهت برملاسازی گفتمان استعماری حاکم بر جامعه و زمانۀ خویش نگاشته شدهاند و قهرمانهای دو نمایشنامه (ویلی و مرد روی بالکن) با وجود زندگی در حاشیه گفتمان مسلط بر جامعه، از جمله روشنفکرانی هستند که علیه استعمار حاکم به پا میخیزند. این پژوهش در نظر دارد با استفاده از رویکرد تطبیقی، این دو گفتمان پسااستعماری را با تکیه بر تعریف ادوارد سعید از فرد روشنفکر، و با در نظر گرفتن گفتمان ایدئولوژیک موجود بررسی کند تا شباهتها و تفاوتهای این دو گفتمان از حیث تعریف و کارکرد فرد روشنفکر مشخص شود و شمایل و تعریف بارزتری از فرد روشنفکر در مقایسه با دیگر شخصیتهای موجود آشکار گردد. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که اگرچه بین دو شخصیت اصلی این دو نمایشنامه تفاوتهایی وجود دارد، به طور کلی این دو روشنفکر ترویج گفتمان ضد استعماری را به عنوان یک امر اخلاقی میپذیرند. مقاومت در برابر ظلم، تسلیم ناپذیری و حقیقت جویی از جمله مواردی است که این دو روشنفکر اتخاذ مینمایند.
The recent approaches in comparative literature are looking to do a more in-depth study of the encounter of the various discourses, compared to the past. One of the most essential aspects of the Postcolonial discourses is the dialectic of “self” and “other”, a contrast that can appear in various forms, in one of which the enlightened can reappear as the “other.” The plays Small a, Capital A, and No-Good Friday are emblems of the Postcolonial discourse that have been penned in order to expose the colonial discourse ruling over its society and era. The protagonists of the two plays (Willie and the man on the terrace) are some of the enlightened people who rise against the ruling colonialism, despite living in the margins of the discourse dominant on their society. This research aims to study these two Postcolonial discourses using the comparative approach and based on Edward Said’s definition of the enlightened, and considering the existing ideological discourse in order to shed light on the similarities and differences of these two discourses regarding the definition and function of the enlightened person and to introduce a more sensible definition and image of the enlightened, compared to other existing characters. The findings of this research show that although there are differences between the two protagonists of the plays, these two enlightened people accept the popularity of the anti-colonial discourse as an ethical matter. Resistance against oppression, resilience, and seeking the truth are a number of actions adopted by the two enlightened people.
خلاصه ماشینی:
دو نمايشنامۀ آي بيکلاه ، آي باکلاه و جمعۀ نه چندان خوب از جلوه هاي گفتمان پسااستعماري است که در جهت برملاسازي گفتمان استعماري حاکم بر جامعه و زمانۀ خويش نوشته شده و قهرمان هاي دو نمايشنامه (ويلي و مرد روي بالکن ) با وجود زندگي در حاشيۀ گفتمان مسلط بر جامعه ، ازجمله روشن فکراني هستند که عليه استعمار حاکم به پا مي خيزند.
با مرور بعضي از پژوهش هاي انجام شده در باب مفهوم روشن فکري و نقش و کارکرد روشن فکر در متون ادبي ، پيداست که هيچ يک از آن ها با نگاهي فرامرزي با استمداد از ادبيات تطبيقي ، براي تبيين ديالکتيک خود و ديگري در بستر مطالعات فرهنگي تلاشي نکرده است .
روشن فکر/ شبه روشن فکر پرسشي که اينجا مطرح مي شود اين است که با توجه به اين تعاريف مقدماتي ، تکليف واتسون در نمايشنامۀ فوگارد و دکتر ثباتي به عنوان يک فرد تحصيل کرده چيست ؟ آيا اين افراد که به ترتيب سياست مدار و پزشک هستند، جزو جريان فکري قلمداد نمي شوند؟ اصلاً مگر کسي پيدا مي شود که کار فکري نکند؟ به نظر کار فکري در نهايت از طريق پيوند با فعاليت کرداري و کنش هاي توليد انساني پيش خواهد رفت و امري تجريدي نيست که در فضايي تهي و دور از فعاليت جمعي ممکن شود (احمدي ، ١٣٩٩: ٤١).
اين دو نويسنده در نمايشنامه هاي آي بيکلاه ، آي باکلاه و جمعۀ نه چندان خوب از طريق شخصيت هايي چون مرد روي بالکن و ويلي ، به بازنمايي ديگري روشن فکر پرداخته اند.