چکیده:
این مقاله در پی پاسخگویی به این پرسش است که اعتقاد مردم به زندگی پس از مرگ را چگونه میتوان براساس علوم شناختی تبیین کرد و آیا چنین تبیینی به سود باور دینی به زندگی پس از مرگ تمام میشود یا خیر. دو «آزمایش موش مرده» و «آزمایش ریچارد قهرمانِ» برینگ و همکارانش از جمله آزمایشهای مهمی است که برای تأیید باور انسان به دوگانگی ذهن و بدن و بقای ذهن پس از مرگِ بدن ثبت شده است. نظریۀ «قوۀ ذهنمندانگاری» (TOM) از نظریاتی است که در علوم شناختی عمومی برای تبیین پارهای از یادگیریها و شناختهای انسان مطرح شده است و بعدها دانشمندان علوم شناختی دین از همان برای تبیین باور گستردۀ انسان به دوگانگی ذهن و بدن و نیز زندگی پس از مرگ استفاده میکنند. در این مقاله ارکانی که نظریۀ قوۀ ذهنمندانگاری برای تبیین باور به زندگی پس از مرگ را تشکیل میدهد، استخراج و صورتبندی شده است: «قابلیت ذهنمندانگاری آفلاین»، «نیاز به نظارت و قضاوت مردگان»، «محدودیت در شبیهسازی مرگ»، «درک بدنمند و در نتیجه درک مکانمند از مرگ و زندگی پس از مرگ». از دیگر نظریههای علوم شناختی دین که رقیب نظریۀ قوهذهنمندانگاریاند نیز یاد شده است؛ همچون «نظریۀ فرهنگی»، «نظریۀ ذاتگرایی»، «نظریۀ مدیریت وحشت» و «نظریۀ ترکیبی». دست آخر، براساس این دستاوردهای علوم شناختی دین در تبیین باور دینی به حیات پس از مرگ، «استدلالی به روش بهترین تبیین» یا «استدلال به روش تأیید مقایسهای» اقامه شده است که نشان میدهد احتمال وقوع باور انسان به حیات پس از مرگ با فرض طبیعتگرایی، از احتمال وقوع باور انسان به حیات پس از مرگ با فرض فراطبیعتگرایی بسیار کمتر است.
This article set out to answer the question that how people’s belief in the life after death can be explained based on cognitive sciences and if such an explanation is in favor of the religious belief in the life after death or not. The “dead mouse experiment” and the “hero Richard experiment” are among the most important experiments recorded to confirm human belief in the duality of mind and body and the survival of the mind after the death of the body. The “theory of mind” is a theory that was proposed in the general cognitive sciences to explain some types of human learning and cognition. This theory came to be used by later cognitive scientists to explain the widespread belief of the humans in the duality of mind and body and the life after death. In this article, I have extracted and classified the pillars that form the theory of mind to explain the belief in the afterlife, including offline theory of mind, the need to the deads’ monitoring and judgment, limitations in simulating death, and physical perception and, consequently, the spatial understanding of death and life after death. The other theories of the cognitive science of religion that compete with the theory of mind are also mentioned in my article, such as cultural theory, essentialism theory, terror management theory, and the combined theory. Finally, based on these achievements of the cognitive sciences of religion in explaining the religious belief in the life after death, I present an argument using inference to the best explanation method or argument by comparative confirmation method, which shows that the possibility of an individual with a naturalist worldview to believe in the life after death is much lower than the possibility of an individual with a super-naturalist worldview to believe in it.
خلاصه ماشینی:
مقدمه چرا انسان ها باور دارند در کنار تن و بدني که دارند، صاحب روح يا ذهني اند کـه پـيش از تولد زندگي خود را آغاز ميکند و پس از مرگ تن و بدن به زندگي خود ادامـه مـي دهـد؟ چرا مردم باور دارند رفتار آنها در اين زندگي ، با زندگي پس از مـرگ آنهـا ارتبـاط دارد و موجب مي شود زندگي پس از مرگ آنها بهتر يا بدتر شود؟ چرا مردم باور دارند پيـام هـايي از دنياي مردگان به آنها مي رسد؟ چرا گاهي احساس مي کنند اگر انسان خوبي نباشند، مورد قضاوت اخلاقي يا مجازات اخلاقي از سوي مردگان قرار خواهند گرفت ؟ چرا مـردم بـاور دارند که شخصي که مي ميرد، گويا چيزي از او از اين مرگ تن و بدن ، جان سالم به در مـي برد و او قادر خواهد بود هويت و فرايندهاي ذهني خود را حفظ کند و بـه مکـان فيزيکـي ديگري سفر کند تا در آنجا زندگي کند؟ در اين مقاله پس از پرداختن به چگونگي باور پيدا کردن انسان به زندگي پس از مـرگ از منظر دانشمندان علوم شناختي دين با تکيه بر نظريۀ غالب در علوم شناختي دين ، نظريـۀ قـؤﻩ ذهـن منـدانگاري (TOM) و چهـار نظريـۀ فرعـي ديگـر، «نظريـۀ فرهنگـي »، «نظريـۀ ذات گرايي»، «نظريۀ مديريت وحشت » و «نظريۀ ترکيبي »، کوشـش شـده بـه روش بهتـرين تبيين يا روش تأييد مقايسه اي استدلالي اقامه شود که نشان دهد باور سوگيرانۀ انسان ها بـه زندگي پس از مرگ ، آشکارا به سود وجود حيات پس از مرگ است .